1- مربیان خوب بیابید
جابز خودش شخص نابغهای بود و همین باعث میشد که بتواند افراد باهوش
بسیاری را بیابد که از آنها یاد بگیرد. جابز کمک کرد که مارکولا به عنوان یکی از
افرادی باشد که در اپل سرمایهگذاری کند. خود مارکولا که سال ها در شرکت اینتل کار کرده بود و
تجربه ویژهای در این زمینه داشت، به عنوان یکی از مدیران به اپل اضافه شد و
قوانین بازاریابی وضع کرد که هنوز بعد از 35 سال استفاده میشوند. مدتی بعد
استیوجابز لیکلو(Lee Clow) را یافت که
تبلیغات معروف 1984 اپل را طراحی کرد و کمپین موفق ThinkDifferentرا بوجود آورد. بعدها لی لکو به یکی از
مشاوران و دوستان همیشگی استیو تبدیل شد.
نکته مهم: مهم نیست که چقدر بلد هستید، انسان های با استعداد و داننده را بیابید و به دقت به آن ها گوش کنید.
2- محصول ایدهآل بسازید
کاوازاکی(Kawasaki) میگوید: کاری که استیو انجام میداد و کمتر بازاریابی به آن فکر میکرد، تولید یک محصول ایدهآل بود. اکثر بازاریابها سعی میکنند چهارپا را رنگ بزنند و به جای قناری تحویل مشتری بدهند، در حالی که استیو علاوه بر بازاریابی ایدهآل، به محصول ایدهآل نیز میاندیشید.
3- ایمان راسخ به برخی چیزها
زمانی که در سال ۱۹۷۷ شرکت
کامپیوتری اپل کار خود را آغاز کرد، جابز و مارکولا سه قانون اصلی را برای شرکت
وضع کردند:
1- شرکت اپل باید با مشتریانش هم دردی کند و به خوبی مشکل آنان را متوجه شود.
2- شرکت اپل سعی میکند به جای انجام کارهای زیاد، چند کار کوچک را به شکلی ایدهآل انجام دهد.
3- شرکت اپل ارزشهایش را (کیفیت و سادگی) در همه محصولاتش اعمال خواهد کرد. از خود محصول گرفته تا نحوه بستهبندی، ظاهر فروشگاهها و حتی نحوهی اطلاع رسانی و بحث های رسانهای و تولید محتوا.
جابز با اصرار خود در پیگیری این طرز تفکر در طراحی و طعم خاص هرکاری که اپل انجام می داد، کار فوق العادهای را انجام داد. تصور میکنید چنین کاری ساده است؟ نگاهی به سایت خود بیاندازید. آیا آنطور به نظر میرسد که دستی نامرئی با نهایت ایدهآلگرایی آن را طراحی کرده باشد؟ و یا بیشتر شبیه هیولای زشتی است که همه قطعاتش به زور کنار هم قرار گرفتهاند تا یک چیز سرپا به نظر برسد؟این فقط یک مثال ساده بود برای اینکه بتوانید تصور کنید، هماهنگ کردن سازمانی در این سطح چقدر کار سخت و پیچیدهای است.
4- پول خرج کنید
جابز یک مرد نمایش و طرفدار شخصیتهای بزرگ تاریخ است. یکی از این مثال ها تبلیغات 1984 برای معرفی مکینتاش(Macintosh)بود. مانند همیشه، جابز میخواست که اتفاق بزرگی به نظر برسد. او برای این کار ریدلی اسکات(Ridley Scott)، کارگردان بزرگ هالیوود را استخدام کرد و 900000 دلار برای ساخت یک ویدیوی 60 ثانیه ای پرداخت کرد و همینطور ۸۰۰۰۰۰ دلار پرداخت کرد تا این تبلیغ در دوران جام جهانی پخش شود! (این ۱.۷ میلیون دلار معادل ۳.۴ میلیون دلار امروز است) در حالی که ممکن بود کل تبلیغ شکست بخورد، این ریسک بزرگی برای شرکت بود. حتی مدیران خود اپل در آن زمان تبلیغ را اصلا دوست نداشتند ولی تبلیغ موفق شد و به اندازه خود مکینتاش سروصدا کرد.
5- تجربه بسازید
شرکت اپل تبلیغ 1984 را بعنوان نوعی بازاریابی رویداد مطرح کرد. به این منظور که کمپین تبلیغاتی به قدری جذاب و یکتا بود که مانند یک رویداد پوشش داده شد. چندی پس از 1984، جابز کار مشابهی انجام داد و ۲.۵ میلیون دلار برای خرید ۴۰ صفحه بخش تبلیغات مجله(Newsweek) خرج کرد. دیگر کمپینهایی که بر اساس آن تجربه به وجود آمدند Think Different و I’m a Mac بودند. همچنین هر کدام از ارائههای جابز برای طرفدارانشان مانند این بود که شاهد مراسم اتحاد دوباره Beatles هستند. یعنی چنان شور و شوقی داشتند. گاسی(Gassee) یکی از مدیران اجرایی اپل، تاکید میکند که استیو جابز به خوبی میدانست که روایتگری، چه تاثیر بزرگی در بازاریابی دارد.