کد خبر: ۹۹۶
تاریخ انتشار: ۰۳ تير ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۲

اسكناس 100 دلاري

درست هنگامي كه همه مردم شهر در يك...
اسكناس 100 دلاري

درست هنگامي كه همه مردم شهر در يك بدهكاري به سر مي‌برند و هر كدام بر منباي اعتبارشان زندگي را گذران مي‌كنند، يك مرد بسيار ثروتمندي وارد شهر مي‌شود. او وارد تنها هتل شهر مي‌شود، اسكناس 100 دلاري را روي پيشخوان هتل مي‌گذارد و براي بازديد اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا مي‌رود.

صاحب هتل اسكناس 100 دلاري را برمي‌دارد و در اين فاصله مي‌رود و بدهي خودش را به قصاب مي‌پردازد. قصاب اسكناس 100 دلاري را برمي‌دارد و با عجله به مزرعه پرورش خوك مي‌رود و بدهي خود را به مزرعه‌دار مي‌پردازد. مزرعه دار اسكناس 100 دلاري را با شتاب براي پرداخت بدهي‌اش به تأمين‌كننده خوراك دام و سوخت مي‌دهد. تأمين‌كننده سوخت و خوراك دام، براي پرداخت بدهي خود، اسكناس 100 دلاري را با شتاب خود را به داروغه شهر، كه به او بدهكار بود، مي‌رساند و بدهي خود را مي‌پردازد. داروغه اسكناس را با شتاب به هتل مي‌آورد و به صاحب هتل مي‌دهد چون هنگامي كه دوست خودش را يك شب به هتل آورده بود، اتاق را به اعتبار كرايه كرده بود تا بعداً پولش را بپردازد.

حالا هتل‌دار اسكناس را روي پيشخوان گذاشته است. در اين هنگام مرد ثروتمند پس از بازديد اتاق‌هاي هتل برمي‌گردد و اسكناس 100 دلاري خود را برمي‌دارد و مي‌گويد كه از اتاق‌ها خوشش نيامده و شهر را ترك مي‌كند. در اين فرايند هيچ كس صاحب پول نشده است ولي به هر حال همه شهروندان در اين هنگامه بدهي بهم ندارند و همه بدهي‌هايشان را پرداخته‌اند و با يك انتظار خوش‌بينانه‌اي به آينده نگاه مي‌كنند.