اگر اکثر کارآفرینان برای مدتی نزد یک شرکت دیگر کار میکردهاند دلیلش میتواند یک چیز باشد و آن این است که به دنبال فرصتی بودهاند تا بتوانند ایدههای خود را تست و یا حتی عملی کنند و بتوانند از اشتباهات خود درس بگیرند، و زمانی که با این موضوع مواجه شدهاند که سازمان دیگر توان کشش ایدههای آنان را ندارد و یا حمایت لازم از آنان نشده پس آنجا را ترک کرده و کسبوکار خود را راهاندازی نمودهاند.
زاویه پنهان اول:
یک فرد کارآفرین اگر به عنوان یک کارمند در یک شرکت قرار بگیرد معمولا بیش از شرح شغلش فعالیت میکند و سعی میکند مسئولیتهای بیشتری را بپذیرد و با ارائه ایدههای خود در آن زمینه به نوآوری برسند، و حتی میتوان گفت بیش از فعالیت روزانه یک کارمند عادی کار میکنند و از لحاظ هوشی و دید نیز چارچوبی فکر نمیکنند و مدام در حال نوآوری و یادگیری هستند. نکتهای که گاه پنهان میماند این است که انرژی آنان به سایر افراد سازمان نیز منتقل میشود و آنان را نیز فعال میگردند.
زاویه دوم پنهان:
شاید افراد زیادی که در شرکتهای مختلف کار میکنند یک کارآفرین بالقوه باشند ولی چون خودشان به این باور نرسیدهاند، لذا تبدیل به یک کارآفرین نمیشوند، یا حتی گاهی برای کارآفرین شدن دنبال پاداش و تشویقی هستند و احساس میکنند که باید امکانات ویژهای داشته باشند، اما از اینکه با مدیر خود در مورد این صحبت کنند از ترس اخراج شدن به این کار تن نمیدهند، نکته پنهان شاید اینجا این باشد که یک کارآفرین به استقبال تغییر و ایجاد نوآوری میرود و بهانهتراشی نمیکند، متاسفانه در کشور ما هنوز مسیر مشخصی برای کارآفرینی وجود ندارد و حتی میشود گفت برنامهریزی هم صورت نگرفته.
زاویه پنهان سوم:
یک تحقیق نشان داده است که اکثر افراد فکر میکنند که دانش لازم برای کارآفرینی را ندارند یا حتی ترس از شکست مانع از ایجاد یک کسبوکار آنها میشود، نکته پنهان هم اینجاست که گاهی کار کردن در یک شرکت میتواند شانس افراد را برای کارآفرین شدن چند برابر کند.
نتیجهگیری:
بر اساس زوایای پنهان کارآفرینی این طور گمان ميرود كه كارآفرينان در راهاندازي کسبوکار خود حرفهای هستند ولی در هر حال، آنها از هيچ، كسبوكار جديد خلق ميكنند. آنها به رغم مخاطرات بسيار، پيشگام كارهاي جديد ميشوند، لذا باید برای کارآفرین شدن تلاش کرد.