همانند اجراي بسياري ديگر از سيستمهاي سازماني و تغيير ساختارها، ابتكار عملهاي مديريت دانش نيز در مسير اجرا و بكارگيري، با موانعی روبرو هستند كه بيتوجهی به آنها احتمال موفقيت سيستم مديريت دانش را كاهش مي دهد. موانعی كه ممكن است پيش روي بكارگيري موفقیت آمیز مديريت دانش در سازمان
ها باشند عبارتند از:
پيچيدگي فني
داراييهاي دانشي سازمان صورتهاي مختلف به خود ميگيرند و از طريق نظام هاي چندگانه ايجاد ميشوند و در دسترس قرار میگيرند. تلاش در جهت خلق و ايجاد پيوندهاي يكپارچه بين حلقه هاي چرخه مديريت دانش و يا جمعآوري آن داراييها در يك نظام مركزي واحد، يك مواجهه پرچالش است.
ابهام مديريت ردة بالا
مديريت سطح بالا، همواره اصل مديريت دانش را تاييد و به صورت لفظي مفهوم سازمان دانشمدار را مورد تحسين قرار ميدهد. نتيجه منافع مديريت دانش، اگر با دقت ارايه شود بسيار جذاب خواهد بود. ولي مديريت هميشه مطمئن نيست كه ميخواهد كاركنان خود را با دانش توانمند سازد. در سازمانهاي سلسله مراتبي كه در آن مديريت سطح بالا همواره منبع نهايي همه دانش سازمان بوده است، مديريت دانش يك عمل انقلابي به شمار ميرود و بنابراين بسيار خطرآفرين خواهد بود. در چنين صورتي، حمايت مديريت احتمالا متزلزل و در نهايت دچار ركود ميشود.
مقاومت مديريت مياني
توانمندسازي كاركنان، بدون استثنا مديريت مياني را تهديد ميكند. قرار دادن دانش در دست كاركنان و دادن اقتدار به آنها جهت تصميمگيري و اقدام به طور مستقل بر اساس آن دانش و به دست آوردن شهرت، شناسايي و پاداش، براي مديران مياني كلاسيك خيلي خوشايند نخواهد بود. پيامدهاي اين امر چه خواهد بود؟ همچنان كه دستيابي به اطلاعات، نقش مديران مياني را به عنوان واسطه و تصفيه كننده اطلاعات دچار تهديد مي كند، به همين منوال مديريت دانش نيز نقش مديران مياني را به عنوان خط مقدم تصميم گيران داراي اختيار، متزلزل مي سازد. در اينجا هم مديريت دانش به عنوان يك انقلاب تلقي ميشود و مديران مياني ممكن است اقداماتي صورت دهند كه اين تلاشها را به ويژه در ارتباط با پاداشها، خنثي سازد.
مقاومت كارکنان
كاركنان هم ممكن است نسبت به مديريت دانش خيلي از خود اشتياق نشان ندهند. مديريت دانش موجب تغيير ميشود و خطر روشهاي جديد و انواع جديدي از مسئوليت ها ممكن است دلسرد كننده باشد. مديريت دانش نيز رهيافت رفاقتي نسبت به كار مي طلبد كه در بسياري از محيط هاي كاري امروزه طبيعي نيست. در نهايت اينكه بسياري از كاركنان ممكن است مديريت دانش را به عنوان كار زياد براي خود، با بازده مستقيم اندك نسبت به تلاشهاي مترتب بدان تلقي كنند.
ذهنيت كوته نگرانه
عدم توانايي سرمايه گذاري در حال، براي بازگشت و بازده آن در آينده، جريان رايج در سازمان ها است. مديريت دانش، نيازمند ديدگاهي طولاني مدت در جهاني است كه به نظر كوته نگرانه مي رسد. ميوه ها و منابع دانش كه نيازهاي كوتاه مدت را مرتفع ميكند، به آساني در دسترس قرار نمي گيرد چه برسد به اينكه سازمان براي نتايج طولاني مدت آن منتظر بنشيند.
نبود روحيه همكاري مشترك
سازمان ها در خلال دهه گذشته به علت كوچك سازي، تأمين منابع انساني از خارج سازمان و تجديد ساختار، هر گونه همبستگي و عهد و ميثاق بين كاركنان و بين آنها و سازمان را به حداقل كاهش داده است. مديريت دانش، مستلزم ميزاني از همكاري و تمايل به همكاري مشاركتي در سازمان هايي است كه كارمندان آنها فكر ميكنند كه در نهايت بايد به تنهايي از خود دفاع كنند.
نتیجه گیری
با توجه به منافع گسترده ای که مدیریت دانش دارد باید موانع اجرایی آن را شناسایی کرد و نسبت به برطرف کردن موانع اجرایی آن برنامه داشت و اجرای موفقیت آمیز آنرا تضمین کرد. مجریان برنامه مدیریت دانش باید نسبت به شناخت این موانع و سایر موانع حساس بوده و تاثیر آنان را درک کرده و اقدامات مقتضی را مبذول نمایند. در غیر این صورت چنین چالشهایی قطعا اجرای موفقیت آمیز هر پروژهای را با مخاطره مواجه خواهند ساخت.