ميدونيد وقتی خروشچف مجبور به استعفا شد، نشست و دو نامه برای جانشينش نوشت و نامهها رو به اون داد.
اون گفت: وقتی در موقعيتی قرار گرفتی که نتونستی خودتو از اون خارج کنی نامه اول رو باز کن و تو نجات پيدا خواهی کرد، و اگه توی يه وضعيت سختتری قرار گرفتی که نتونستی خودتو از اون خارج کنی نامه دوم رو باز کن.
خوب جانشينش به زودی متوجه شد که در شرايط سختی قرار گرفته! بنابراين نامه اول رو باز کرد که نوشته بود: همه تقصيرها رو بنداز گردن من.
پس جانشین همین کارو کرد و تمام تقصیرها رو انداخت گردن خروشچف و مثل يک معجزه جواب داد و از شرایط سخت نجات پیدا کرد.
اما پس از مدتی اون خودش رو توی موقعيت دوم ديد و فهميد که نميتونه از اون بيرون بياد.
اون نامه دوم رو باز کرد. نوشته بود: بشين و دو تا نامه بنويس!