کد خبر: ۲۵۹۹
تاریخ انتشار: ۱۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۳

ناتوانی آموخته شده

کمی تجربه چیز بدی نیست ولی تجربه زیاد چیز مهلکی است...
مارتین سلیگمن استاد روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا  در سال ۱۹۶۰ به اتفاق همکارانش آزمایشی را بر روی سگ ها انجام داد. وی سه گروه سگ را در سه قفس متفاوت قرار داد. گروه اول به عنوان گروه شاهد بودند و در مرحله اول آزمایشی بر روی آنها انجام نمی شد. به دسته دوم هر از چند گاهی شوک الکتریکی وارد می شد ولی در داخل قفس اهرمی وجود داشت که اگر سگها آن اهرم را فشار می دادند شوک قطع می شد و سگها پس از مدتی متوجه این موضوع شدند و با فشار دادن آن شوک را کنترل می کردند. به دسته سوم نیز مانند دسته دوم هر از چند گاهی شوک وارد می شد ولی این حیوانات امکان کنترل شوک را نداشتند و باید منتظر می شدند تا شوک متوقف شود.

پس از این آزمایش سگها را در داخل محیطی قراردادند که یا یک مانع کوتاه به دوقسمت تقسیم شده بود. در یک طرف مانع به سگها شوک داده می شد، برای فرار از شوک فقط کافی بود که سگها از روی مانع عبور می کردند و به سمت دیگر می رفتند.

گروه دوم سگها که کنترل بر روی شوک را در مرحله اول یاد گرفته بودند، به سرعت یاد گرفتند که از روی مانع بگذرند و خود را از درد و رنج ناشی از شوک نجات دهند. گروه شاهد کمی دیرتر این مطلب را آموختند. اما گروه سوم بی حرکت می نشتند و منتظر می ماندند که شوک تمام شود بدون اینکه کارخاصی انجام دهند.

سلیگمن این حالت را ناتوانی آموخته شده نامید. حالتی که در آن حیوان بر اساس تجربیات قبلی خود یادگرفته است که تمامی تلاشها بیهوده است و کاری برای تغییر اوضاع نمی توان انجام داد.

اما ناتوانی آموخته شده تنها مختص حیوانات نیست. بسیاری از انسانها نیز چه در زندگی شخصی و چه در زندگی شغلی و محیط کار در موقعیتهای مختلف این حالت را از خود بروز می دهند. تجربه شکستهای قبلی و احساسات منفی انباشته شده در مورد عدم توان کنترل موقعیت انسانها را از تغییر شرایط و اوضاع ناامید می کند و باعث می شود که از تلاش و کوشش دست بردارند.. شاید به همین دلیل است که مارک تواین می گوید: "کمی تجربه چیز بدی نیست ولی تجربه زیاد چیز مهلکی است.”

بخصوص این باور برای فروشندگان تازه کار ممکن است بیشتر پیش بیاید. فروش کار مشکلی است و اینگونه نیست که  فرد بتواند به تمامی افرادی که باآنها تماس می گیرد یا ملاقات می کند کالا یا خدمات خود رابفروشد. بنابراین احساس ناتوانی آموخته شده به سراغ این گروه بیشتر می آید و فکر می کنند که تلاشهای آنها بیهوده است و نمی توانند موفق شوند.   

اما واقعیت این است که همواره راهی برای ایجاد تغییر در شرایط وجود دارد. سگهای آزمایشگاهی سلیگمن هم در آزمایش دوم توانائی تغییر شرایط خود و گریز از درد ناشی از شوکهای الکتریکی را داشتند اما با تکیه بر تجربیات قبلی خود گمان می کردند که این امکان برای آنها وجود ندارد. گریز از شرایط سخت موجود و کنترل کردن شرایط زندگی مستلزم بخاطر سپردن مفاهیمی در ذهن است:

۱)    توکل بر خدا. آنتونی رابینز می گوید: هر روز در زندگی خود منتظر معجزه ای باشید.

 ۲)  تغییر همواره ممکن است. می گویند از فردی اعدامی خواستند که آخرین خواسته خود را قبل از اعدام بیان کند و او درخواست کرد که از این ستون وی را باز کنند و به ستون دیگری ببندند، وقتی علت را پرسیدند، گفت: "از این ستون به آن ستون فرج است. "

 ۳)  بزرگ فکر کنید یعنی خود را محصور و محدود نبینید. فکر نکنید شرایط دست و پای شما را بسته است. بسیاری از محدودیتها را تصورات خودما به دست و پای ما بسته است.

 ۴)  اگر دوست شما در شرایط شما قرار داشت آیا به وی امید نمی دادید. برای وی از امکاناتی که دارد سخن نمی گفتید. با خود هم همینگونه رفتار کنید.

 ۵)  برای خود هدف گذاری کنید. از هدفهای کوچک شروع کنید که دستیابی به آنها راحت باشد. هر موفقیت کوچکی به شما کمک می کند تا باورتان نسبت به عدم کنترل شرایط تغییر کند.

 ۶)  زاویه دید خود را عوض کنید. دکتر سلیگمن در کتاب خود "شادی اصیل” مردم را به دو دسته مردم خوش بین و  مردم بدبین تقسم می کند. وی می نویسد: "آدمهای خوش بین تمایل دارند که مشکلات را زودگذر، قابل کنترل و خاص شرایط فعلی بدانند در حالی که افراد بدبین مشکلات را پایدار و غیر قابل کنترل می بینند و آنچه را که انجام می دهند کم اثر برآورد می کنند.” بنابراین اگر ما روش تفسیر خود از رویدادهای زندگی خود را تغییر بدهیم احتمال دچار شدن به "ناتوانی آموخته شده ” شده را کاهش داده ایم.

شما بر زندگی خود کنترل دارید. حتی اگر به این موضوع باور ندارید طوری عمل کنید که گویا اینگونه است.

منبع: http://www.modirepishro.com