لطفاً توجه داشته باشید که اهمیت نسبی و اولویت هر یک از موارد زیر، بسته به اینکه در مورد چه صنعتی و چه کسب و کاری صحبت میکنیم و شرایط اقتصادی و محیطی چگونه است، میتواند تغییر کند.
بنابراین ترتیبی که در فهرست کردن موارد در نظر گرفته شده است، بر اساس میزان اهمیت آنها نیست.
امکان مدیریت هماهنگ و افزایش کنترل و نظارت مدیران بر کل زنجیره: شاید در ذهن بسیاری از ما، یکی از نخستین فرصتهایی که پس از ادغام عمودی پدید میآید، امکان نظارت و کنترل بهتر بر کل زنجیره کسب و کار و همینطور ایجاد هماهنگی بهتر بین واحدها باشد.
یک شرکت مشاور تبلیغاتی، ممکن است با خودش فکر کند که اگر مالکیت برخی از رسانهها (مثلاً بیلبوردها یا نشریات) را هم در اختیار داشت، تسلط او بر صنعت تبلیغات بسیار بیشتر میشد.
یک شرکت انتشاراتی ممکن است احساس کند، بخش عمدهای از مشکلاتی که در زمانبندی پروژهها وجود دارد و مواردی که کتابها در زمان مناسب (مثلاً شروع ترم دانشگاهی) به بازار نمیرسند، ناشی از بینظمی چاپخانه است و اگر چاپخانه در مالکیت آنها بود، هم فعالیتها تسریع میشد و هم اتلاف زمان و منابع کاهش مییافت.
یک شرکت تولیدکننده لوازم خانگی، ممکن است به این نتیجه برسد که بخش عمدهای از نارضایتیها و شکایتهای مشتریان، ناشی از ایرادهای موتورهای الکتریکی به کار رفته در دستگاههاست. به همین دلیل تصمیم بگیرد یک کارخانه یا کارگاه تولید موتورهای الکتریکی را خریداری کند تا بتواند نظارت بیشتری بر فرایند طراحی و تولید آنها داشته باشد.
طبیعی است که نظارت بهتر بر کل زنجیره میتواند به همسویی بهتر با نظرات و خواستههای مشتریان هم منجر شود.
اگر چه این فرضها میتوانند کاملاً درست باشند، اما باید به خاطر داشته باشیم که آنچه مهم است، فکر کردن بیشتر و تحلیل دقیق کلیه فرصتها و تهدیدها است. در نهایت ممکن است کفهی تحلیلها به سمت فرصتها سنگینی کند یا اینکه مشخص شود تهدیدهای حاصل از این تصمیم گیری، عمیقتر و جدیتر است.
افزایش قدرت سیاست گذاری در سطح کلان نیز از جمله فرصتهایی است که معمولاً به نظر میرسد از دستاوردهای ادغام عمودی باشد.
یک آژانس مسافرتی ممکن است معتقد باشد که هتلها، سیاستهای قیمت گذاری مناسبی ندارند و نمیتوانند تقاضا را در فصول مختلف سال مدیریت کنند. چنین آژانسی ممکن است همواره در صدد (یا در رویای) خریداری یک هتل و مدیریت کردن آن بر اساس نظرات و سلیقه خود باشد. به عبارتی ممکن است آژانس تبلیغاتی، بخشی از مشکلات خود را ناشی از عدم امکان تحمیل و توصیه سیاستهای اجرایی به هتلها بداند.
یک شرکت تولیدکننده موبایل، زمانی میتواند در مورد افزایش ناگهانی ظرفیت تصمیم بگیرد که مطمئن باشد شرکتهای تامین کننده صفحه نمایش و پردازندهها، با او همراه هستند و میتوانند ظرفیت تولید خود را به نسبت مورد نیاز افزایش دهند.
یک بانک ممکن است به نتیجه برسد که باید صرافی خودش را داشته باشد تا بتواند آن را همسو با سیاستها و نظرات خود، مدیریت و هدایت کند.
بسیاری از کسب و کارها، ضعفها و مشکلات موجود در تطبیق عرضه و تقاضا را ناشی از ضعف سایر اجزای زنجیره تامین میدانند و به همین دلیل احساس میکنند که ادغام عمودی، میتواند به بهبود عملکرد این زنجیره منتهی شود.
کاهش حاشیه سود ناشی از ابهام: بخشی از سودی که کسب و کارها برای خود در نظر میگیرند، برای پوشش ریسکها و ابهامهاست.
چاپخانه باید همیشه دقت کند که بعضی ناشران، بدهیهای خود را دیر پرداخت میکنند و یا هرگز پرداخت نمیکنند و طبیعتاً باید این ریسک را در قیمت گذاری خود لحاظ کند.
عرضه کننده محصولات آرایش و بهداشتی، باید مشکلات احتمالی با شرکتهای پخش را در نظر بگیرد و از ابتدا در قیمتهای خود، ریسکها و ابهامها و خطرات موجود را لحاظ کند.
اگر در یک کسب و کار، چهار درصد از مطالبات شما سوخت شود، طبیعی است که این چهار درصد را در قیمت محصول لحاظ خواهید کرد تا آن را پوشش دهید. اما پس از ادغام، به دلیل اینکه در تعاملات تجاری و اقتصادی، دو طرف عملاً توسط یک مجموعه مدیریت میشود، چنین حاشیهای کاهش مییابد و حذف میشود. حتی اگر هم وجود داشته باشد، اثر آن در برایند وحاصلجمع فعالیتها حذف خواهد شد.
امکان برندسازی بهتر برای محصول و خدمت: در برخی از ادغامهای عمودی (خصوصاً ادغامهای رو به جلو) امکان برندسازی بهتر برای محصول و خدمات فراهم میشود.
به عنوان مثال، یک خودروساز، تصمیم میگیرد مالکیت یک بانک یا یک شرکت بیمه را در اختیار بگیرد تا بتواند تسلط بیشتری بر زنجیره کسب و کار داشته باشد و از سوی دیگر، وارد حوزههای فعالیت جدید هم بشود.
کاهش قدرت چانه زنی تامین کنندگان: در صورتی که در حوزه فعالیت یک کسب و کار، قدرت چانه زنی برخی از تامین کنندگان بالا باشد، ممکن است ادغام عمودی رو به عقب، فرصتی برای کاهش قدرت این تامین کنندگان باشد.
در این مورد، لازم نیست به مثالهای بزرگ و پیچیده فکر کنید. یک فروشگاه پوشاک هم که گاهی لازم است محصولات خود را قبل از تحویل به مشتری، برای اندازه کردن نهایی به خیاط تحویل دهد، ممکن است به نتیجه برسد که عملاً قدرت چانه زنی خیاط در حدی بالاست که میارزد خیاطی به جای یک خدمت دهندهی مستقل، به بخشی از کسب و کار آنها ملحق شود.
امکان ایجاد انحصار: طبیعی است که گاهی اوقات، ادغام عمودی میتواند فرصتی برای ایجاد انحصار مطلق یا مونوپولی باشد. فرض کنید که یک شرکت، به توانایی تولید باتریهایی با ظرفیت بالا و حجم کم، دست پیدا کند. قابل درک است که بسیاری از تولیدکنندگان وسایل دیجیتال، در چنین شرایطی به ادغام عمودی و مالکیت این شرکت فکر خواهند کرد. چون عملاً شکلی از انحصار به وجود میآید و لااقل تا مدتی، مزیتی ایجاد میشود و این شرکتها میتوانند ابزارها و وسایلی تولید کنند که دیگران در تولید آنها ناتوان خواهند بود.
مالکیت حوزههای استراتژیک: گاهی اوقات، شرکتها و سازمانها، مستقل از محاسبات مستقیم اقتصادی، احساس میکنند که نمیتوان برخی فعالیتها را به بیرون سازمان واگذار کرد. به عنوان مثال، طبیعی است که سازمانهای نظامی، ترجیح میدهند فعالیتی مانند اندازه گیری دقیق قطعات را، حتی به فرض آنکه امکان خرید این خدمت همیشه در بیرون و با قیمت ارزان وجود داشته باشد، به مالکیت خود درآورند. در غیر این صورت، ممکن است بخشی از اطلاعات مهم و استراتژیک شرکت به بیرون منتقل شود.
البته، حوزههای استراتژیک، همیشه حوزههای مرتبط با اطلاعات نیستند. گاهی اوقات، سرنوشت یک کسب و کار، با یک قطعه یا خدمت خاص گره میخورد و مدیران شرکت، به حدی نگران بروز مشکلات احتمالی در تامین آن قطعه یا خدمت هستند که ترجیح میدهند مالکیت مجموعه ارائه دهنده آن قطعه یا خدمت را در اختیار بگیرند.
اگر تمام فرصتهای بالا را خوانده باشید، احتمالاً به نتیجه رسیدهاید که ادغام عمودی، در اکثر موارد میتواند یک استراتژی اثربخش و فرصت آفرین باشد. اما جالب اینجاست که بدانید اکثر تحلیل گران و استراتژیستها، از ادغام عمودی به عنوان آخرین گزینه یاد میکنند. به عبارتی، تا زمانی که توجیه بسیار دقیق و محکم و بزرگ برای این تصمیم وجود نداشته باشد، ادغام عمودی توصیه نمیشود.
اجازه بدهید در اینجا برخی از تهدیدهای مربوط به ادغام عمودی را با هم بررسی کنیم:
نیاز به سرمایه گذاری سنگین: فراموش نکنیم که ادغام عمودی، یک تصمیم گران قیمت و پرهزینه است. ادغام عمودی همیشه باعث میشود که بخش قابل توجهی از نقدینگی شرکت، خارج بشود. حتی اگر یک شرکت با ۱۰۰۰ واحد سرمایه، بخواهد یک مجموعه ۱۰ واحدی را هم خریداری کند، هنوز نمیتواند به سادگی بگوید که این ادغام عمودی برای آنها ساده یا کم هزینه است. به هر حال، در داخل آن سازمان هم، گزینههای زیادی برای صرف آن ۱۰ واحد سرمایه وجود دارد و باید این اطمینان حاصل شود که به دست آوردن مالکیت شرکتهای دیگر، یک گزینه منطقی و استراتژیک است و نه یک هوس مدیریتی.
بناکردن امپراطوری یا Empire Building یکی از بزرگترین مشکلات مدیران، خصوصاً در شرکتهای بزرگ است. لذت گسترش قلمرو برای برخی از مدیران، به حدی جذاب است که حاضرند حتی با قربانی کردن منافع بلندمدت شرکت، مالکیت کسب و کارهای دیگر را به دست بیاورند.
آنها از این حس که بگویند این شرکت و آن شرکت و آن یکی شرکت مال ماست، لذت میبرند.
همیشه باید توجه کنیم که ادغام عمودی، به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، در خدمت این هوس قرار نگیرد.
فاصله گرفتن از رشد عمقی: به هر حال، همیشه یکی از مهمترین عوامل موفقیت در یک کسب و کار، آشنایی جدی و تخصص عمیق در آن حوزه بوده است. همیشه با ادغام عمودی این خطر وجود دارد که فعالیتهای تخصصی عمیق به سمت فعالیتهای گسترده سطحی سوق پیدا کنند.
ضمن اینکه به خاطر داشته باشیم که با ادغام عمودی، بسیاری از کارشناسان و کارکنان یک سازمان، به جای اینکه به شرکتهای رقیب توجه کنند و بکوشند از آنها برتر شوند، بر روی خواستههای شرکت مالک که دریافت کننده خدمات و محصولات آنهاست متمرکز میشوند و این مسئله ممکن است نگاه آنها را بر محیط رقابتی بیرونی، کور کند.
اگر شما یک شرکت بسته بندی داشته باشید و یک شرکت قطعه ساز خودرو، مجموعه شما را خریداری کند، شما بیش از توجه به تکنولوژیهای بسته بندی رایج در بازار و فعالیتهای رقبا، به راضی کردن شرکت قطعه ساز فکر خواهید کرد. شرکتی که چون در زمینه بسته بندی تخصص عمیق ندارد، کمترین توجه را به حوزه تکنولوژی مورد استفاده شما در بسته بندی خواهد داشت...
به همین دلیل، عموماً گفته میشود که ادغام عمودی، در صورتی که به درستی مدیریت نشود، موجب فاصله گرفتن یک سازمان از شایستگیهای کلیدی خود میگردد.
دخالتهای غیرتخصصی: شرکت بیمهای را در نظر بگیرید که به تازگی به مالکیت یک شرکت خودروسازی درآمده است. مدیران شرکت خودروساز، طبیعتاً آگاهی چندانی نسبت به حوزه بیمه ندارند. اما از آنجا که مالکیت شرکت را در اختیار گرفتهاند، طبیعتاً علاقه خاصی به اظهار نظر در حوزه بیمه خواهند داشت.
در چنین شرایطی، در بهترین حالت، آنها از مشاوران بیرونی استفاده خواهند کرد که به احتمال زیاد، دانش و تجربه آنها کافی نبوده یا حتی اگر باشد، درک آنها از شرایط داخلی موجود در این شرکت، چندان دقیق و عمیق نیست.
نتیجه این میشود که ماشین استراتژی و عملیات شرکت بیمه، توسط رانندهای مدیریت خواهد شد که در داخل آن حضور ندارد. چنین کاری، ممکن است به اشتباهات جبران ناپذیر منتهی شود.
ورود به حوزههایی که اقتصادی نیستند یا غرق شدن در حوزههایی که اقتصادی نخواهند ماند: آیا تا به حال دقت کردهاید که بسیاری از صنایع و کسب و کارها، از بیرون سودده به نظر میرسند و همه احساس میکنند که چه کسب و کار موفقی است؟ تنها پس از ورود به یک کسب و کار است که با هزینهها و سودها و درآمدها و چالشها و دردسرهای آن آشنا میشویم. این مسئله در کشور ما که اعداد و ارقام رسمی حسابداری، رابطه چندانی با واقعیتهای مالی شرکتها ندارند، جدیتر است.
در نتیجه ممکن است ادغام عمودی ما را به حوزههایی وارد کند که از لحاظ اقتصادی مردهاند یا لااقل به اندازه مورد انتظار ما سودده نیستند.
ضمناً به خاطر داشته باشیم که هر ادغام عمودی، ما را یک گام بیشتر در باتلاق یک صنعت فرو میبرد. تا روزی که صنعت سودده و جذاب است، این وضعیت خوشحال کننده خواهد بود. اما زمانی که صنعت با چالش مواجه میشود، میبینیم که ادغام عمودی باعث شده است که سختتر و دیرتر از دیگران بتوانیم پا را از آن صنعت بیرون بکشیم.
اگر به درس قبل درباره تعریف ادغام عمودی فکر کنید، ناشری که یک چاپخانه را هم به مالکیت خود درمیآورد، در کوتاه مدت ممکن است بسیار خوشحال و هیجان زده باشد و احساس قدرت کند. اما با کاهش رغبت مردم به مطالعه روی کاغذ و افت فروش کتابهای کاغذی، ناشران دیگر به سادگی به حوزه نشر دیجیتال رو میآورند، اما این ناشر وادار میشود تا آخرین لحظات، در دفاع از وضع موجود و صنعت نشر کاغذی، گرفتار تصمیمی که در گذشته گرفته است باقی بماند.
گاهی اوقات از این وضعیت، تحت عنوان افزایش وابستگی استراتژیک نام برده میشود.
کاهش انگیزه رقابت و کاستن از تلاش برای بهبود کیفیت، یکی از خطرات دیگر ادغام عمودی است. حالا دیگر تامین کننده کالا یا خدمت، میداند که تحت هر شرایطی مشتری خواهد داشت. پس چرا باید برای بهبود کیفیت تلاش کند؟ حتی با فشار از سوی شرکت مالک و مطرح کردن کیفیت خدمات و محصولات شرکتهای بیرونی، ممکن است به سادگی این جواب مطرح شود که: با ما چه میکنید؟ ما به هر حال خودی هستیم؟ میخواهید در داخل مجموعه ورشکستگی را تجربه کنید؟
حتی در یکی از این نوع جلسهها، زمانی که به قیمت بالای محصول یک شرکت اعتراض شد، این شرکت گفت: ما را با رقیبانمان مقایسه نکنید. پولی که به ما میدهید، جیب به جیب است. اما پولی که به آنها میدهید واقعی است!
هزینههای سنگین هماهنگی: به خاطر داشته باشیم که هماهنگی، فرایندی ساده و ارزان نیست. جدای از هزینههای مادی، نیازمند صرف زمان، جلسههای متعدد، مدیریت اختلاف نظرها و اختلاف سلیقهها، حذف کردن و مدیریت کردن حسادتها و رقابتها و همینطور تبادل نظرات و اطلاعات و دادههاست.
طبیعی است که هر چه یک مجموعه بزرگتر میشود، نیاز به هماهنگی برای مدیریت آن مجموعه هم افزایش خواهد یافت. این مسئلهای است که در نگاه اول، در هنگام تصمیم گیری برای ادغام عمودی، چندان جدی گرفته نمیشود. اما بعدها به بحران و چالش برای شرکتها تبدیل میشود.