این را میدانیم و بیان کردهایم که عامل مهم موفقیت یا شکست در سازمان، انسان است،در این راستا اگر مدیریت سازمان با انسانها به درستی و به صورت منطقی ارتباط برقرار نماید به گونهای که نیازهای آنان را ابتدا شناسایی و سپس تامین نماید، میتواند به خوبی از توانایی آنان برای پیشبرد و دستیابی به اهداف سازمان استفاده نماید، در این راستا یک رهبر است که میتواند بهتر عوامل تشکیل دهند شخصیتهای انسانی را شناسایی کند و برای تغییر آن برنامهریزی نماید.
نگاه کنید به مقاله برنامههای جانشینپروری را چیست؟
در این صورت می توانیم بگوییم که یک رهبر دارای اجزایی است مانند توانایی استفاده درست از قدرت خود، توان درک این موضوع که انسانها در شرایط و زمانهای مختلف میتوانند عملکرد مناسب و حتی متفاوتی داشته باشند، الگوی دیگران باشد و به آنها انگیزه بدهد و الهامبخش آنها باشد و در نهایت باید گفت که یک رهبر میتواند جوی مبتنی بر احساسات و انگیزه در سازمان ایجاد کند.
از جهتی دیگر باید بگویم که نیاز مبرم به رهبر مختص یک سازمان خاص نیست، بلکه میتواند در زمینهها و موضوعات مختلف مانند اجتماعات مذهبی یا گروههای داوطلبانه و حتی تجمعات و ... نقش ایفا کند و ضرورتش احساس شود.با توجه به این موضوعات باید اذعان کنیم که زیردستان نیز میتوانند یک رهبر باشند و الزاما یک مقام مافوق نمیتواند رهبر یک مجموعه باشد و به عبارتی خودمانیتر باید بگوییم که موضوع رهبری مانند یک خیابان یک طرفه نیست که فرد مافوق به زیردستان الزاما تاثیر بگذارد نتیجتا ممکن است که زیردستان الهام بخش مافوق باشد.
نگاه کنید به مقاله شرحی بر سمیتئاتر توسعه رهبری
بنابراین باید بگوییم که رهبری موضوعی است که دو طرفه که رهبران و زیردستان یا پیروان با هم به طور مستمر در ارتباط هستند و از رفتار و کردار یکدیگر تاثیر می پذیرند چرا که نه شخصیت، موقعیت افراد یا به عبارتی رهبران هیچوقت یکسان و ایستا نبوده و مداوم در حال تغییر است.