امروزه کمتر نوشتهای میتوان یافت که به اهمیت یادگیری از طریق روشهای مشارکتی یادگیری نپرداخته باشد لذا میتوانیم بگوییم که این روش یکی از موفقترین روشها در روانشناسی و علوم تربیتی محسوب میشود، زیرا که در تمام سطوح آموزشی مورد پذیرش بوده و نتایج نشان از موفقیت آن است.
اگر بخواهیم تعریف سادهای از یادگیری مشارکتی داشته باشیم باید اینگونه بیان کنیم که کاربرد آموزش به صورتی که فراگیران و یادگیرندگان برای به حداکثر رساندن یادگیری خود با دیگران همکاری کنند، پس در این رویکرد یادگیری یعنی درگیر کردن فراگیران در امر یادگیری، که این امر با نحوه تدریس در گذشته که فقط انتقال اطلاعات بود کاملا متفاوت است و یادگیرنده نقش فعال را اجرا میکند که منجر به یادگیری عمیق و ماندگار نیز میشود.
نگاه کنید به مقاله اثربخشی روشهای نوین یادگیری
اگر از فضای یادگیری خارج شویم اهمیت یادگیری مشارکتی بیشتر به چشم میآید جایی که اهمیت این تجارب فراتر از بهبود آموزش، افزایش مهارت و مولد کردن محتواست، یعنی با این شیوه، توانایی مشارکت با دیگران که بنیانی است برای موفقیتهای شغلی در آینده، عضویت موفق در کارگروهها، درست انجام دادن وظایف در قبال دیگران و ... حال تصور کنید که فراگیری نمیتواند دانشی را که کسب کرده را با دیگران به اشتراک بگذارد یا به خوبی با دیگران در آن زمینه تعامل کند، میتوانیم بگویم که دانش او اهمیت چندانی ندارد، زیرا که هیچ چیزی مهم تر از این نیست که فرد آنچه را که یادگرفته است را به کار گیرد و اثرات آن را ببیند و در موقعیت های عملی و عینی آن ها را بیازماید.
شواهد و تحقیقات نشان از آن دارد که بهترین نوع یادگیری هنگامی اتفاق میافتد که یادگیرنده خودش دست به دریافت مفاهیم بزند و آن ها را کشف کند، زیرا که اگر برنامههای آموزشی به صورت ارائه مطلب باشد، فراگیران چیزهایی را به خاطر خواهند آورد که به آنها گفته شده و یادگیری سطحی ای اتفاق افتاده است، که هم اینکه زود فراموش میشوند و هم کاربرد آن در موقعیت های دیگر با مشکل مواجه است.
اما هنگامی که یادگیری مشارکتی اتفاق میافتد، و مثلا از طریق بحث به آن پرداخته میشود، فراگیران مجبورند که مشکلی را مطرح، و برای آن راه حل بیابند، در نتیجه این یادگیری عمیق بوده و بیشتر در ذهن باقی میماند و حتی با دیگر مفاهیمی که در ذهن فراگیران است ارتباط برقرار میکند و میتواند از آن ها در موقعیتهای عینی نیز بهره بگیرد.
ادگار دیل بیان میدارد که میزان یادآوری دانش آموخته و ماندگاری آن در ذهن متناسب با درگیری و فعالیت فراگیران با موضوع یادگیری است، او این مطلب را به عنوان هرم یادگیری مطرح کرده است که روشهای سنتی مانند سخنرانی فقط 5 درصد میتوانند منجر به ماندگاری مطالب میشود، در حالی که تمرین به وسیله انجام دادن تا 75 درصد و تدریس به دیگران تا 90 درصد ماندگاری یادگیری را به دنبال خواهد داشت.