تا حالا شده به این موضوع فکرکنید که چرا یک کارمندی که در یک واحد با شوق و علاقه کار میکند، در واحدی دیگری از همان سازمان جزء کارکنان ناموفق محسوب میشود؟ خصوصیت یک واحد یا اداره سازمان چطور میتواند روی انگیزش و بهرهوری کارکنان اثرگذار باشد؟ لذا باید رابطه بین انگیزش کارکنان و فضای سازمانی را مورد بررسی قرار داد تا این موضوع مشخص گردد.
باید گفت که برای اینکه بتوانیم موجب افزایش بهرهوری شویم نیازمند مهیا کردن عوامل و شرایط متعددی هستیم که یکی از آنها توجه کردن به خود عامل انسانی است زیرا که نیروی انسانی برانگیخته شده برای انجام وظایف از مهمترین عوامل بهرهوری است و انگیزش کارکنان نیز با افزایش سطح روحیه و رضایت شغلی کارکنان می شود؛ اما برای این کار باید به ارضای نیازهای آنها در محیط کار نیز توجه کرد.
برای مطالعه بیشتر میتوانید به مطلب جایگاه رضایت شغلی در سازمان مراجعه کنید.
اگر بخواهیم که کارکنان سطح بالاتری از انگیزه و رضایت را تجربه کنند باید به محیط کار توجه کنیم و آن را تحت نظارت بگیریم در این راستا مدیرانی که این مهم را انجام میدهند میتوانند بر افکار، احساسات و حتی آرزوهای کارکنان اثر بگذارند و میتوانند با این کار انگیزه آنان را هدایت کنند. لذا برای اینکه بتوان این کار را انجام داد لازم است که عوامل روانی مهم محیط کار را شناخت و آنها را کنترل کرد.
کلید اصلی اداره کردن و رهبری انگیزش کارکنان چهار متغیر وجود دارد که مدیران با استفاده از آنها میتوانند افراد را برای انجام کار برانگیزانند، البته که این چهار متغییر نه کاملا در اختیار مدیران است و نه کاملا مستقل، بلکه مدیران میتوانند از آنها مانند اهرم جهت انگیزش افراد استفاده کنند، که عبارتاند از :
برای مطالعه بیشتر میتوانید به مطلب عامل حیاتی سازمان ها چیست مراجعه نمایید.
1- انگیزه و نیازهایی که کارکنان همراه خود به محیط کار میآورند: یکی از عوامل موثر در متفاوت بود رفتار افراد در سازمان های فردی و شخصیتی آنان است و بر حسب نیازهای افراد هم متفاوت است پس مدیران نباید نسبت به این تفاوت ها بیتفاوت باشند.
2- کارها و وظایفی که باید در داخل سازمان انجام گیرد: دومین عامل بحث ماهیت کار افراد است، مثلا در مشاغل یکنواخت و تکراری انگیزه پیشرفت آنچنان برانگیزاننده نیست اما بررسیها نشان داده که پیوستن به گروه و تقابل های اجتماعی میتواند موجب انگیزه و موفقیت شغلی آنان گردد به شرطی که فضای آن در سازمان فراهم شود.
3- فضای سازمانی که مشخص کننده موقعیت کار است: این فضا تحت دو عامل الزامات شغلی و نیازهای فرد قرار میگیرد و توانایی مدیر در تغییر و بهبود فضای سازمانی، مهمترین اهرم در مدیریت حرفهای افراد است.
4- تواناییها و محدودیتهای شخصی مدیر: ماهیت و چگونگی فعالیت مدیران ایجاب میکند تا این انگیزه را در کارکنان ایجاد کنند که درکار خود محدودیت ها را کنترل و توانایی های لازم را به دیگران انتقال دهند.
در پایان باید گفت که در محیطی که از تواناییها، مهارتها، دانش کارکنان استفادهای نمیشود، و وسایل کافی برای بهرهوری وجود ندارد و یا اینکه به کارهایی گمارده میشوند که از آن اطلاعی ندارند، موجب دلسردی و بیتفاوتی کارکنان نسبت به انجام کار و ادامه آن خواهند شد.