اگر پای حرف درد و دل دوستانمون که در برخی از سازمانها کار میکنند بنشینیم گاها میشنویم که میگویند سازمان از آنها حمایت نمیکنه و در سازمان نقشهای حاشیهای دارند و اگر حرفی در مورد مشکلات سازمان بزنند یا جریمه میشوند یا مدیران با آنان برخورد میکنند بنابراین مجبورند که سکوت کنند و از نگرانیهای خود درباره سازمان حرف نزنن..
هارلود کاپلان و بنیامین سادوک این حالت را نبود احساس درونی و عاطفه، عدم علاقه و درگیری هیجانی نسبت به محیط تعریف کردهاند.... به عبارتی دیگر بیتفاوتی را نوعی تصور، طرز تلقی یا احساس تعریف کردهاند که از انتظار عدم تاثیرگذاری و تعیین کنندگی نظرات فرد در ایجاد نتایج حاصل میشود .... این اتفاق موجب سکوت در سازمان میشود.
اصولا این اتفاق در سازمان موجب هزینههای سنگینی برای سازمان میشود زیرا که"هزینههای سکوت ناشی از ترس بیش از هزینههای توجه به سخن پرسنل و پذیرفتن آرا و نظرات آنان است"
در حالی که همه سازمانها بیچون و چرا به کارکنانی نیازمند است که بتوانند ایدههای خود را بیان کند، در برابر چالشها فعال باشد و از بیان صحبتهای خود ترسی نداشته باشد زیرا که کارکنان و مدیران در محیطی که سکوت حاکم نباشد، انگیزه و عملکرد بالایی دارند... اما متاسفانه این اتفاق در بیشتر سازمان های ما رخ داده است و نه گفتن به درخواستها و پیشنهادهای زیردستان توسط سرپرستان، به یک هنر در سازمانها تبدیل شده است. چنین رفتارهای منفی به خاموشی و سکوت منجر میشوند... اینجاست که ضرورت شکست سکوت در سازمان اجباری میشود.
پیشنهاد ویژه پدیده تبار : ثبتنام و حضور در دوره شکست سکوت در سازمان با بهرهگیری از اساتید مجرب در حوزه منابع انسانی با بررسی دلایل، ضرورت، معضلات و راهکارها که میتوانید جهت اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.
حال اگر مدیران بخواهند سکوت سازمانی را از بین ببرند و اثرات آن را کاهش دهند باید متغییرهای آن را بشناسند، به ارزیابی سازمان خود بپردازند و در صورت لزوم آن را تغییر و اصلاح کنند... از جمله راهکارهایی که برای این امر میتوان اشاره کرد شاید مهمترین آن اتخاذ تصمیم به صورت گروهی و اهمیت دادن به گروهها و کمیتههای کاری در سازمان باشد که باعث تغییرفرهنگ سازمان در جهت سازمانی یادگیرنده خواهد شد....