تكنولوژي در تركيب دو كلمه هنر و مهارت در دانش و علوم را تداعي ميكند و اين مفهوم نهفته است كه انسان خردمند در تعامل با طبيعت به قوانين عام آن دست مييابد و با بازآفريني اين قوانين در محيط و شرايط دلخواه كاربردهاي مورد نظر خود را ايجاد مينمايد.
تكنولوژي:
تكنولوژي را ميتوان مجموعهاي از تلفيق دانشها و مهارتهاي فني براي توليد كالا و خدمات(یا همزمان چند کالا یا خدمات) مورد نياز جامعه از راه تركيب و تلفيق عواملي نظير مواد اوليه ابزار و ماشين آلات، نيروي انساني، زمين، طبيعت، پول و سرمايه و ... دانست و عامل مديريت را در اين مجموعه نبايد از نظر دور داشت. تكنولوژي به عنوان راهكارها و اهدافي تلقي ميشود كه انسانها را به توليد ماهرانه و اثر بخش رهنمون ميكند، تكنولوژي به مؤلفههايي گفته ميشود كه هنرمندانه توسط انسانهاي با تجربه، با اطلاعات و دانش به كار گرفته ميشوند و آنان را به خلق ايده ، محصول يا سرويس نايل ميكند.
مرزهاي مشترك علمي و تكنولوژي:
در اغلب فرهنگها واژهي تكنولوژي را به شناخت فنون و مهارتهاي فني و يا فنشناسي معرفي ميكند، در واقع معناي لغوي تكنولوژي هم همين تعريف است. تكنولوژي نه علم محض است و نه فنمطلق، تكنولوژي كاربرد علم در حوزهي فنون و مهارتهاي كاربردي است. علم مجموعهاي است از حقايق و واقعيتهاي اصولي و نيز قواعد و مباني تأمين يافته مربوط به بيولوژي و فيزيولوژي يك پديده را مورد تفحص قرار ميدهد و نتيجتاً به چراها پاسخ ميدهد.
تكنولوژي و فرهنگ:
براي بررسي شكاف ميان علم و تكنولوژي ميتوان به نظريهي تاخر فرهنگی اشاره كرد. اين نظريه اين مسئله را مطرح ميكند، زماني كه تعادل و توازن بين ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي جامعه وجود نداشته باشد . آن ساختار و كاركردهاي آن دچار مشكل ميشود در واقع آنچه كه اين دو حوزه را در بر ميگيرد اين مسئله است كه آيا شكاف يك امر واقعي است يا يك امر انتزاعي؟ آيا ساحت علمي كشور كه از حوزههاي سختافزاري و نرمافزاري تشكيل شده اين تعادل و توازن را دارد يا خير به نظر ميرسد كه گسست در اين حوزه امري آشكار و واضح است. شكاف ميان بدنههاي علمي و تكنولوژيكي كشور پديدهاي امروزي نيست و بهترين مثال براي اين حوزه سابقه تاريخي علم ايران ميباشد همانطور كه ميدانيم علم به معناي مدرن آن با تأسيس دارالفنون تقريباً 2000 سال پيش آ غاز شده است در همان زمان ورود محصولات غربي با مشكل مواجه بود زيرا توليد محصولات غربي با نوعي نگرش نيازسنجي و فلسفي براي جوامع خودشان مربوط ميباشد و اين دلايل و الزامات در ايران وجود نداشت پس ورود محصولات نوين از يك سو و عدم وجود فرهنگ مصرفي و چرايي استفاده از آن شايد مهمترين عامل براي وجود شكاف در اين موضوع باشد.