مفهوم مسیر شغلی:
واژه مسیر شغلی، را میتوان از دو منظر مورد توجه قرار داد، از یک منظر معنایی درونی دارد که به دیدگاههای شخص نسبت به شغل خود برمیگردد و از سویی دیگر معنایی بیرونی دارد که انواع شغلهای واقعی را که فرد بر عهده داشته یا دارد، در برمیگیرد. در نتیجه توسعه مسیر شغلی در سازمان، به بررسی دو فرایند نیاز دارد اول برنامهریزی مسیر پیشرفت شغلی و دوم مدیریت کردن آن.
1- رقابتی امروز، مؤسسات را مجبورکرده است تا به سازماندهی مجدد و کوچکسازی ساختار خود بپردازند؛
2- سلسله مراتب کوتاهتر و فرصتهای شغلی کمتر برای کارکنان فراهم میکند؛
3- مؤسسات و شرکتهای تحت فشار هستند، زیرا باید بهرهوری خود را افزایش دهند یا بپذیرند که شرکت بزرگی آنها را تصاحب کند؛
4- ظهور تکنولوژیهای نوین نیز،کارکنان را وادار میکند تا بر مهارتهای خود بیفزایند تا از خطر انحطاط نجات یابند.
در نتیجه امروزه ارزشهای کارکنان نیز دگرگون شده است زیرا که سازمانها از آنها خودشکوفایی بیشتری انتظار دارند و تمایل دارند تا کارکنان نیز در برنامهریزی مسیر شغلی خود نقش داشته باشند و از طرفی این فرصت را برای آنان به وجود میآورند تا برای رشد شغلی خود تلاش کنند. پس دور از انتظار نخواهد بود که روزی شاهد این موضوع باشیم که طرحریزی و اجرای نظامهای توسعه مسیر شغلی در سازمان مورد توجه قرار میگیرد، چراکه کارکنان دیگر نخواهند پذیرفت که تنها از راه ترفیعات سازمانی به پرورشی که نیاز دارند، دستیابند.
مشکل کجاست؟
شاید این سوال پیش بیاید که با این وجود پس چرا شرکتها، توسعه مسیر شغلی را جدی نمیگیرند؟مشکل کجاست؟ باید گفت که مدیران ارشد و مشاورین سازمان مقصر هستند. با جود حیاتی بودن پشتیبانی این رده از افراد سازمان، بسیاری از آنها، هنوز به طور کامل مفهوم توسعه مسیر شغلی را درک نکرده اند.
ولی در این مورد، عدم پشتیبانی مدیران مشکل اساسی نیست، مشکل اساسی این است که روشهای مختلف توسعه مسیر شغلی سازمانی در این سابقه کوتاهی که دارند، توسعه یافتهاند ولی اهداف و فلسفه آنها رشد چندانی نداشته است. بنابراین مدیران و کارکنان، یک رابطه قطعی میان توسعه مسیرشغلی و موفقیت نیافتهاند.
نتیجه گیری:
با درک توسعه مسیر شغلی می توان اذعان داشت که توسعه مسیر شغلی طرف دیگر سکه جانشینپروری است. توسعه مسیر شغلی این اطمینان را حاصل میکند که خواستهها و نیازهای افراد سازمان با هم منطبق شدهاند.