آرتور شوپنهاور: "انسانهای بزرگ مانند
عقابند كه آشيانهی خود را بر فراز قلههای بلندِ تنهايی میسازند".
تاریخ بشریت پر است از انسانهایی
متوسط یا اصطلاحاً کوتاهقدی كه زندگی بیانقطاع
شلوغ و جمعی را به انزوای پربرکت ترجیح دادهاند. در واقع در دید برخی از آدمها تنهایی،
رنج روح و روان است و در دید برخی دیگر گنجی نهان. آن کسانی كه با آگاهی و هدفمند
به سراغ تنهاییِ مثبت و سازنده میروند، آنهایی هستند که مانند: "شوپنهاور"،
فیلسوف پرآوازه آلمانی که او را بنام
استاد تنهایی، عشق و بدبینی میشناسند، از منافع تنهایی بهرهمند میشوند.
از نظر این فیلسوف افراد مستعدی که به
این جهان تعلق ندارند و به دلیل برتریشان کم و بیش تنها هستند، در رابطه با جهان
انسانهای معمولی دارای دو احساس متضاد هستند:
احساس اولشان در جوانی این است که این
جهان آنها را رها کرده و در پیری احساس دوم به سراغشان میآید و این حس را دارند
که خودشان از جهان گریختهاند.
در واقع احساس نخست از نشناختن جهان
حاصل میشود و به همین دلیل ناخوشایند است، اما احساس دوم ناشی از شناختن آن است.
شوپنهاور نظریه انزوای پربرکت را که بر
جنبههای شگفتانگیز تنهایی اشاره دارد به دنبال این دیدگاه خود، مطرح کرد. با
اینکه اشاره به جنبههای سازنده تنهایی در فضای امروز جهانی کمی عجیب به نظر میرسد.
ما در جهانی زندگی میکنیم که سرشار
از ارتباطات گسترده و تنگاتنگ است و اهمیت تنهایی و برکتهای آن دیده نمیشود.
جمعیت کرهی زمین از سال ۱۹۵۰ تاکنون دو برابر شده و شهرنشینی و اتفاقات
جدید اقتصاد جهانی، روابط اجتماعی را متحول کرده.
تلفنهای هوشمند، باعث شده محل کار ما
با همهی جنبههای زندگیمان مرتبط شود، اتاقهای اختصاصی برچیده شده و به جای آن دفاتر
کار پارتیشنبندی شدهاند و جای خود را به میزهای اشتراکی و فضاهای مشترک کاری دادهند.
دیگر بچه مدرسهایها هم به جای اینکه پشت میز و صندلیهای انفرادی بنشینند، به شکل
گروهی و در فضاهایی اشتراکی مینشینند.
در چنین فضایی، صدایی اخباری در پس
زمینه و همیشگیای فرهنگ ما، به وجود آمده است که با آمدن هر پیام، توییت و هر
اعلانی به گوش میرسد و چیزی را به ما اطلاع میدهد.
از عواقب این قبیل ارتباطات اجتماعی
این است که بسیاری از ما به ندرت تنهایی را تجربه میکنیم. هرچند همیشه به ما گفتهاند
که انسان موجودی مطلقاً اجتماعی است و همواره از منافع ارتباطات و رضایت حاصل از
آن میشنویم، اما این موضوع نباید موجب شود که ما از جنبههای سازنده و مثبت تنها
بودن غافل شویم.
ژان دولا برویر میگوید: "تمام
بدبختیهای انسان حاصل از تنفر او از تنها بودن است".
پژوهشی که روی 600 برنامه نویس در 92
شرکت انجام گرفت نشان داد، با اینکه سطح بهرهوری کارکنان در هر شرکت به نسبت ثابت
بود، اما میزان آن از یک شرکت به شرکت دیگر بسیار متفاوت بود. شرکتهایی که
بیشترین سطح بهرهوری را داشتند در یک مورد اشتراک داشتند: آنها با ایجاد محیط های
کار خصوصی آزادی عمل را برای کارکنان خود فراهم آورده بودند.
از میان کسانی که بیشترین سطح بهرهوری
را داشتند، 62 درصد گفتند که در محل کار حریم خصوص کافی در اختیار دارند حال آنکه
صرفاً 19 درصد از شرکتهایی که کمترین سطح بازدهی را داشتند نظر مشابهی داشتند و
از حریم خصوصی در محیط کار خود رضایت داشتند. و 76 درصد از آنهایی که بازدهی
پایینی داشتند گفتند که اغلب مواقع به دلیل فقدان حریم خصوصی وقفههای غیر ضروری
در کارشان به وجود میآید.
لازم به ذکر است که تنهایی فقط یک
مزیت حرفهای و شغلی به شمار نمیآید، بلکه برای سلامت روانی و عاطفی هم میتواند
سودمند باشد. باید یاد بگیریم که چگونه از تنها بودن لذت ببریم تا بتوانیم بیشترین
بهره را از زندگی ببریم.
بیان و بررسی کلیهی منافع تنهایی از
حوصله این یادداشت خارج است، اما در ادامهی این مطلب از پدیده تبار، برخی از مزایای
آن را نام میبریم:
اثری که تنهایی بر تجدید قوا میگذارد.
چه انسانی برونگرا باشیم و چه درونگرا،
نیاز داریم نیروی تازه به دست بیاوریم و تجدید قوا کنیم. تنهایی سازنده منبعی
برای تجدید قوا و شارژ روزانه است. زیرا انسان در خلوتش عواملی مانند آرامش، سکوت و تنهایی ذهنی را تجربه میکند،
که موجب بازیابی انرژی هستند.
در تنهایی اعتماد به خود را میآموزیم.
مفهوم آزادی از انجام کارهایی که دوست
داریم انجام دهیم، فراتر است. آزادی یعنی قادر باشیم بدون آنکه تحت تأثیر عوامل
برونی قرار بگیریم به الهامات درونی خود اتکا کنیم. ما در تنها بودن میتوانیم یک درک
درست و واضح از آن چیزی که هستیم، آن چه که میخواهیم و آن چیزی که برایمان مناسب
و درست است،بهدست بیاوریم و به خود اعتماد داشته باشیم. زمانی که دور و
برمان پر از افراد دیگر است، بدون اینکه خودمان متوجه باشیم، بهصورت ناخودآگاه
واکنشهای مردم را تحت نظر میگیریم و از آن بهعنوان معیاری برای درست و غلط بودن
احساسات و اعمال خودمان استفاده میکنیم.
اما هنگامی که در خلوت خود تنهاییم،
همه چیز حول محور خودمان میچرخد، ایدهها و نظرات خود را دنبال میکنیم و هیچ کس
نیست که آنها را از بین ببرد. آن زمان که ما یاد بگیریم از تنها بودن خود لذت
ببریم؛ فارغ از محدودیتهایی که افکار دیگران به وجود میآورند، متوجه تواناییهای
واقعی خود میشویم.
تنهایی هوش هیجانی ما را بالا میبرد.
به تعدادی از موفقترین افراد در
زندگیتان و ویژگیهای مشترکی که با یکدیگر دارند فکر کنید. یقیناً دایرهی دوستانِ
این افراد بزرگ و متنوع، ارتباطات شخصیشان قوی و زندگی خانوادگیشان پر از افتخار
و کامیابی است. آنها نسبت به دیگران، علاقه نشان میدهند، رضایت بیشتری از شغل خود
دارند، احترام همسالانشان را برانگیخته میکنند و به دلیل انجام دادن مسئولیت
شغلیشان به شکل مطلوب، امتیازات و ترفیع مناسبی از سرپرستشان میگیرند.
عواطف آنها صادقانه، احساساتشان خالی
از کدورت، و اعتماد به نفسشان از هر خودنمایی عاری است. در واقع تفاوت بین این دو
گروه، تفاوت میزان IQ "ضریب هوشی" و EQ یا "هوش هیجانی" است. هوش
هیجانی شیوهای پذیرفتهشده برای ارزیابی موفقیت یک فرد است. هوش هیجانی توانایی
تشخیص و درک احساسات خود و دیگران و استفاده از این آگاهی در مدیریت رفتارها و
روابط است.
تلنت اسمارت،بیشتر از یک میلیون
نفر را مورد بررسی قرار داد و دریافت که 90 درصد کسانی که عملکرد بالایی دارند از EQ بالایی برخوردارند. خودآگاهی پایه و اساس هوش احساسی است و
بدون آن نمیتوانید EQ خود را افزایش دهید.
خودآگاهی نیارمند درک احساسات خود و
چگونگی واکنش نشان دادن به افراد،در شرایط متفاوت است. برای دستیابی به
خودآگاهی باید خوداندیشی دقیقی داشته باشیم و خوداندیشی نیز بیشتر در زمان تنهایی
حاصل میگردد.
اعتماد به نفس ما با تنهایی ارتقا مییابد.
افرادی که در زمان تنهایی کسل و بیحوصله
میشوند، عموماً خود را انسانی کسالتآور و خسته کننده برای دیگران تصور میکنند. لذت
بردن از تنهایی به میزان زیادی روی اعتماد به نفس ما تاثیر میگذارد، زمانی که یاد
میگیریم چگونه از تنها بودن لذت ببریم، رضایت بیشتری از خود خواهیم داشت.
تنهایی موجب میگردد که قدر دیگران را
بیشتر بدانیم.
همیشه میگویند؛ از دل برود از آنکه
از دیده رود. اما در واقع فقدان و نبودن هر چیزی شیفتگی و علاقه به آن را بیشتر میکند.
تنهایی این امکان را به ما میدهد که بیش از پیش قدردان حضور دیگر افراد باشیم.
در زمانی که تنهاییم کارهای بیشتری
انجام میدهیم.
همهی ما میدانیم که یک دست صدا ندارد
اما مشارکت در برخی امور ازجمله وظایف شناختی کاربرد ندارد. امروزه نتایج برخی
تحقیقات حتی اثربخشی روشهای تعامل جمعی مانند طوفان فکری را نیز زیر سوال بردهاند.
محققان دانشگاه تگزاس ای اند ام دریافتهاند که طوفانهای فکری گروهی به دلیل بروز
عامل تثبیت شناختی (به این معنا که افراد به ایده های دیگر افراد وابسته میشوند)
مانع از بهرهوری میشود. این وضعیت موجب میشود افراد ایدههای جدید از خودشان نداشته
باشند و هر چه گروه بزرگتر باشد تثبیت بیشتری رخ میدهد.
سخن آخر: تنهایی برای همه مفید است بنابراین تلاش کنید که زمان بیشتری برای تنها بودن بگذارید. اکنون بیش از پیش، نیاز به تنهایی
داریم. تنها بودن به ما این امکان را میدهد تا زندگیهایمان را تنظیم کنیم و شکیبایی، ثبات، و توانایی لازم را برای برآوردن نیازهایمان را بدست آوریم.
تنهایی یکی از بهترین حافظان روح و وجود انسان است، کافی است در گیر ودار اشتغالات زندگی
و جهان پر از رنگ و لعاب چشمان فرصتیاب خود را تیز کنیم و اندکی به ماجراجویی
درون بنشینیم تا به توصیه مولوی عمل کرده باشیم:
ای بستگان تن، به
تماشای جان روید آخر رسول گفت تماشا مبارك است