کد خبر: ۲۷۱۰
تاریخ انتشار: ۰۷ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۳:۱۵
ضرورت ها و چالش هاي آموزش و پرورش

چالش های اساسی پیش روي تحول بنيادين در آموزش و پرورش

مقدمه:

موضوع تحول در نظام مدیریت آموزش و پرورش یکی از موضوع های اساسی در نظام تعلیم و تربیت است که از منظر حوزه های سیاستگذاری، برنامه ریزی، مدیریت و اجرا اهمیت زیادی دارد. این موضوع از دیر باز ذهن مسئوولان آموزشی را در سطوح مختلف به خود مشغول داشته است زیرا به دلیل ماهیت پویا و پیوسته نظام آموزشی، تنها از طریق یک فرایند تحولی نهادینه شده میتوان به تحقق اهداف آموزش و پرورش خوش بین بوده و زمینه های تحقق اهداف و آرمانهای مترتب بر نظام آموزش و پرورش را مهیا دانست و این جز با مشارکت فعال و مستمر امکان پذیر نیست.تحول در ساختار تعليم و تربيت ايران،‌ از گذشته تاكنون، ذهن برنامه‌ريزان و دست ‌اندركاران را به خود مشغول كرده است. اين مساله، در روزهاي اخير، با هدف تغييرات اساسي و بنيادين، از سوي عاليترين سطوح مقامهاي كشوري مورد تاكيد قرار گرفت.‌حقيقت اين است كه همه، از وضعيت حاكم بر آموزش و پرورش (چه در داخل و چه در خارج اين سيستم) به نحوي رضايت لازم را ندارند و خواستار تغيير اين وضعيت هستند. اين مساله بيش از هر چيز باعث اعتراض‌هايي در ميان خود فرهنگيان شده و به دنبال آن نارضايتي مردم را نيز، در پي داشته است. ‌لذا به نظر مي‌رسد كه، زمينه براي ايجاد تحول بنيادي فراهم شده است. چرا كه انقلاب اسلامي ايران كه خود يك انقلاب بزرگ فرهنگي در جهان بوده است نيازمند برداشتن يك گام ديگر به سمت كمال است.‌ قاعدتاً تحول در نظام تعليم و تربيت كشور، بايد همه‌جانبه بوده و در زمينه‌هاي مختلف صورت پذيرد و بسترهاي مختلفي را شامل شود.

ضرورت مشارکت در ایجاد تحول در آموزش و پرورش

آموزش و پرورش به عنوان نظامی اجتماعی نیازمند مشارکت و همکاری همه اجزای نظام است و این نظام بدون مشارکت موثر مردم و کارکنان در ابعاد علمی، فرهنگی، اقتصادی و عاطفی نمی تواند فرایند تعلیم و تربیت را به خوبی عملی سازد. پژوهندگان و متخصصان موضوع مشارکت معتقدند که این مفهوم تازه ای نیست و مترادف همکاری نمی باشد بلکه شیوه ای است از اداره امور متناسب با نیروهای جدید و قدرتمند فعال دنیای کنونی. برای نگاه جدید ضرورت دارد وضعیت موجود مشارکت ارزشیابی شود در پرتو دستاوردهای حاصل از ارزشیابی تلاشهای لازم برای سازمان دهی صورت پذیرد(پاتریشیا و نل، ترجمه اسلامیه، 1377). در سالهای اخیر نظام آموزش کشور با مشکلات متعددی روبرو شده است. حل این مشکلات یکی از دغدغه های دست اندر کاران آموزش و پرورش است. طبق بیانات رهبر معظم انقلاب در گردهمایی روسای مناطق آموزش و پرورش کشور در مردادماه 1386، نیاز اصلی آموزش و پرورش ایجاد تحول بنیادین است و مهم ترین مانعی که بر سر راه ایجاد تحول در آموزش و پرورش وجود دارد، باقی ماندن بر پایه و اساس نظام قدیمی و کپی برداری شده قبلی است. مطرح شدن این مسئله از سوی رهبر معظم انقلاب اهمیت مسئله را دو چندان می کند بر این اساس وزارت آموزش و پرورش اقدام به تشکیل ستاد تحول بنیادین در آموزش و پرورش پرداخت که وظیفه اصلی این ستاد بررسی موضوع تحول در ابعاد مختلف با بهره گیری از همه نیرو های فکری و ظرفیتهای علمی و کارشناسی کشور با مشارکت دستگاههایی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی آموزش و پرورش، دولت و مجلس اسلامی است( طوسي، 1380). تحول در نظام آموزش و پرورش یک موضوع علمی مبتنی بر مبانی نظری گسترده ای است که با کل نظام آموزش و پرورش مرتبط بوده و با مباحث دیگری از جمله تغییر، اصلاح، نوآوری و ارتقا هم ارتباط دارد. تحول نیازمند نواندیشی هایی در باز تعریف آرمانها، اهداف، نتایج و دستاوردهای آموزش و پرورش است که از طریق استقرار یک نظام فلسفه ی دقیق، علمی و مبتنی بر هویت ملی و دینی کشور امکان پذیر می شود از این رو در نظام آموزشی، پویایی نظام می تواند از یک سو، از تغییر و اصلاح و نوآوری آغاز و با تاثیر بر ارتقای نظام به نقطه غایی خود یعنی تحول در نظام آموزشی ختم شود و از سوی دیگر، می تواند با تحول رویکردهای نظری و باز تعریف آرمانها و دستاوردهای نظام آموزشی، منجر به تغییر، اصلاح و نوآوری شود تا بدان وسیله ارتقاء نظام آموزشی حاصل آید.

چالش هاي موجود در نظام معلمي:

الف ) پايين بودن شأن و مقام معلمي در اجتماع

ب ) پايين بودن سطح دانش و مهارتحرفه‌اي آنان

ج ) پايين بودن حقوق و مزاياي معلمي.

اين سه چالش نيز خود در بهثمر نرسيدن تحول بنيادين در آموزش و پرورش تأثيرگذار است و علت ديگر آن بي‌توجهي بهفلسفه تعليم و تربيت در نظام آموزشي است. بايد معلم را بافرهنگ جديدسر كلاس فرستاد و به اين صورت است كه تحول شكل مي‌گيرد. تا به امروز درباره نقش اساسي دستگاه تعليم و تربيت به عنوان زيرساخت توسعه پايدارشعارهايي داده شده اما هنوز نقش آن باور نشده است در حالي كه بايد گفت آموزش و پرورشموتور توسعه جامعه است و اگر اين را بپذيريم، نگاهها به اين دستگاه تغيير خواهدكرد.اما اگر جايگاه آموزش و پرورش به عنوان جايگاه نخست در راه تعالي جامعهتلقي نشود، اتفاق خاصي در آن نخواهد افتاد و به همين شكل فعلي به فعاليتش ادامهخواهد داد.

يكي از اهداف مهم آموزش و پرورش و وظايف به حق مسئولان در درجه اول، حس توجه به معلم و ايجاد فضايي مناسب و بر اساس عدالت و رفع تبعيض براي اوست تا بتواند در اين فضا خود را وقف جامعه و نسل هوشياري بكند كه ديگر با كلمات متناقض و بي توجهي، نمي توان آن ها را به بازي گرفت، توجه به معلماني كه شعله هاي آگاهي، روشني، تحوّل و بالندگي از آن ها نشأت مي گيرد و اگر معلم را رها كرديم و در وادي غم معيشت گرفتارش ساختيم، نسلي طغيان گر رها شده است و جامعه به گرداب رذيلت و پستي هدايت مي شود و اين نه شعار و بازي با كلمات كه واقعيّتي است كه آن را لمس مي كنيم و با نگاه عميقي به اطراف خود خواهيم دانست كه معلّمان چقدر مي توانند الگو باشند و در ساختن و بارور نمودن انديشه و رشد و شكوفايي مؤثرند و فراموش نكنيم كه جوامع پيشرفته، مسلماً رشد و تحولات شگرف خود را مديون انسان هايي مي دانند كه عمر خود را صرف تعليم و تعلم مي نمايند و در تغيير اساسي و بنيادي ساختار جامعه بسيار تأثير گذارند و توجه به آنان در واقع ارج نهادن به جامعه و تمامي ملّت است و بي توجهي به آنان، در نظر نگرفتن نسلي است كه چونان سيلي ويرانگر، ريشه ها را به مخاطره انداخته، همه چيز را از بين مي برد.

چالش هاي موجود در نظام ياددهي–يادگيري و بسته هاي آموزشي:

1- کتابهای درسی:  با توجه به اینکه هر ساله شاهد تغییرات در کتابهای درسی هستیم امااغلب آنها مفاهیم گویایی برای دانش آموزان ندارند، آنها را نقاد و تحلیل گر بار نمی آورند، کاربردی نیستند و اصولآ کارهای علمی آزمایشگاهی و تحقیقاتی جایگاه بسیار اندک در موضوعات درسی دارد

2- شیوه ها و روشهای تدریس: اصولآ نظام آموزشی غیر هدفمند که هماره شیوه های تدریس سنتی را سر لوحه کار خود قرار دهد معلم نقش محوری را در کلاس درس ایفا میکند و بیشتر مبتنی بر سخنرانی و استفاده از مهارت های کلامی است و این عامل سبب می شود دانش آموزان در فرایند تدریس و یادگیری و ایفای یک نقش فعال فرصت مشارکت کمتری را پیدا کنند. دانش آموزان در این نوع سیستم صرفآ مطالب را حفظ میکنند و امتحان می دهند و مجالی برای بروز استعدادها ی خلاق نمی یابد و به تدریج تحرک و پویایی خود را از دست می دهد.

3- تغییر مدیران و اعمال سلیقه در نظام آموزشی: یکی از معضلاتی که امروزه دامنگیرآموزش و پرورش بوده این است که اغلب برنامه ها و تصمیمات اتخاذ شده با تغییر مدیران دستخوش تغییر و تحول میشود و بعضا نگاههای سلیقه ای و صدور بخشنامه ها و آیین نامه های متعدد و گرفتاری در وادی سلایق شخصی و تن دادن به آزمون و خطا ضربات جبران ناپذیری را بر پیکره نظام آموزشی وارد کرد.

4- عدم هماهنگی با تکنولو‍‍‍ژی روز دنیا: از آنجایی که جهان امروز به انفجار دانش و اطلاعات روز رسیده و با توجه به اینکه در قرن۲۱زندگی می کنیم و با دنیایی مدرن کامپیوتر، ماهواره، اینترنت روبرو هستیم. اما متاسفانه تنها ابزار آموزشی ما در بسیاری از مدارس(گچ و تخته) می باشد و هنوز سیستم آموزشی ما نتوانسته با دنیایی تکنولوژی وفق پیدا کند یا به عبارتی دیگر نظام آموزشی ایران با دنیای مدرنیته امروز هماهنگ نیست.

5- بی توجهی به نقش معلم: بی توجهی به نقش معلم در تحول آموزش و پرورش یکی از دلایل عقیم ماندن تحول نظام آموزشی است. مادامی که سه چالش اساسی مانند پائین بودن شآن و مقام معلم در جامعه ، پایین بودن سطح دانش و مهارت حرفه ای و پایین بودن سطح حقوق و مزایای معلمی وجود داشته باشد نمیتوانیم تحول بنیادی را در آموزش و پرورش ایجاد کنیم زیرا تحول را باید از معلمان شروع کرد و بی توجهی به این امر باعث شده که بحث چند شغله بودن معلمان مطرح گردد

6-مدیریت متمرکز در آموزش و پرورش از چالش های فرآروی ساختار آموزش و پرورش کشورمان مدیریت متمرکز در این سیستم می باشد. سازمانهای متمرکز آموزشی همواره به خاطر کندی در انجام کارها ،بی توجهی یا کم توجهی به نیازها و فرهنگ منطقه ای و تلاش و تثبیت وضعیت موجود نمیتوانند تحولی نو در سراسر کشور ایجاد کنند. کلیه تصمیمات، خط مشی هاو برنامه ریزی های سازمان در یک جا اتخاذ و تنظیم میگردد و سپس جهت اجرا به استانها و مناطق ابلاغ می شود و مدیریت های مناطق به خصوص مدارس در واقع گردانندگان صرف بخشنامه ها و آیین نامه هایی هستند که خود قادر به اضافه کردن یک سطر از آن را ندارند.

7-توجه و نگاه کلی به کمیت ها در آموزش و پرورش آموزش و پرورش آنقدر به حاشیه های سرگرم کننده از قبیل نوسازی و تجهیز مدارس، معیشت، مسکن، حقوق معلمان و به طور خلاصه خود را درگیر مسایل کمی کرده است که از پرداختن به موضوع اصلی که همانا فرآیند صحیح تعلیم و تربیت است دور مانده.

8- کمرنگ بودن مشارکت مردم در مباحث آموزش و پرورش: مشارکت مردم در انجمن اولیا و مربیان در حد بسیار پایینی است و در بسیاری از خانواده ها گاهی دیده شده که به این انجمن با نگاه دیگری می نگرند

9- بررسی صلاحیت مدیران و کارشناسان آموزش و پرورش: در حال حاضرافرادی که حتی در حوزه تخصصی خود نمی توانند کار کنند از طریق مجاری سیاسی، مدیریت آموزش و پرورش را به عهده می گیرند و در بعضی موارد تصمیماتی از سوی این افراد اتخاذ می شود که به صلاح آموزش و پرورش و نظام آموزشی نیست. از یک طرف عدم توفیق در مشارکت پذیری و تعامل با بیش از یک میلیون نیروی کارشناس و تحصیل کرده و عدم توانایی در استفاده بهینه از آنان و از طرفی دیگر نبود کارشناس متخصص تعلیم و تربیت به معنای واقعی از چالش های فرا روی آموزش و پرورش در این زمینه می باشد .

گزينه هاي پيش روي مديران جهت ايجاد تحول:

جهت هر تحولي سه گزينه اساسي پيش روي مديران قرار دارد كه عبارتند از:

1- اصالت دادن به ذهنيت و تطبيق کارکرد سامانه با ساخت اوليه و رسمي.

2- اصالت دادن به عينيت و کارکرد فعلي و تعديل ذهنيت از طريق مراجع رسمي.

3- تطبيق ذهنيت با عينيت سامانه، از طريق حفظ ذهنيت سامانه به عنوان آرمان و کمال مطلوب و پيش گرفتن راه اصولي براي رسيدن به نقطه آرماني يعني اصلاح ذهنيت دور از دسترس و عينيت بيگانه با ذهنيت و اجتناب از تغييرات آني و آماده کردن پيش زمينه هاي تغيير و تحول.

در هر صورت براي استقرار نظامي جديد سه راه عملي در اختيار است:

1- براي رفع نياز، از نظام هاي موجود کنوني به صورتي کامل الگو گرفت.

2- بدون توجه به نظام هاي موجود، نظامي کاملا جديد به وجود آورد.

3- نظام هاي کنوني را مورد بررسي قرار داده و با شناخت نقاط قوت وضعف آنها، با تغيير در نقاط ضعف و تاکيد بر نقاط قوت، نظامي همخوان و همساز با نياز پديد آمده به وجود آورد.

نکته قابل تامل آن است که برنامه های تدوین شده در جهت ایجاد تحول، بر حول هشت گام اصلی تحول پی ریزی شده است، یعنی کار با ایجاد فوریت و ضرورت آغاز شده و با تشکیل تیم راهنما و ترسیم دورنما و چشم انداز ادامه می یابد و با رساندن پیام تحول به دیگران و کنار زدن موانع اجرایی به نقطه عطف خود رسیده و با کسب پیروزی های کوچک و سریع تا رسیدن به هدف نهایی و فرهنگ سازی ادامه می یابد.گاهی نگاه به کارنامه آموزش و پرورش بیانگر آن است که متولیان آن در دوره های گوناگون بعنوان عاملین تحول، تغییرات متعددی را در حیطه های گوناگون از جمله: نظام آموزشی، کتب درسی، نظام ارزشیابی، شیوه های تدریس، سیستم مدیریت و ... را در دستور کار خود داشته و به اجرای آن اهتمام ورزیده اند، لیکن این تغییرات یا به نتایج پیش بینی شده دست نیافته و یا عمیق و تاثیرگذار نبوده و صرفا موجب تغییرات روبنایی در نظام آموزشی شده است. در واقع امروز آنچه دست اندرکاران آموزش و پرورش را به چالش کشیده این نکته است که چرا این برنامه ها نتوانسته موجب نوآوری، پیشرفت و تحول سیستم آموزشی شود.

بسترهاي قابل تحول در آموزش و پرورش:

به نقل از رمضان زاده دارايي(1386) بسترهاي قابل تحول در آموزش و پرورش را مي‌توان تحت عناوين زير بيان نمود

الف) ساختار و تشكيلات دروني آموزش و پرورش.

ب) دستگاهها و سازمان‌ها و مراكز موثر بيروني.‌

ساختار و تشكيلات دروني:‌

حوزه دروني آموزش و پرورش بايد بيشترين تغييرات را دربربگيرد و اصولاً اين بخش، هدف اصلي در ايجاد تغييرات است، كه خود از دو قسمت اداري و آموزشي تشكيل شده است.‌
‌بخش اداري ساختار تعليم و تربيت:به آن بخش از كار ستادي گفته مي‌شود كه در مقام تصميم‌گيريها و برنامه‌ريزيها و ايجاد هماهنگي در مورد آموزش بهتر در واحدهاي آموزشي قرار دارد. يعني هر تصميمي كه در اين بخش گرفته مي‌شود به طور طبيعي بايد در مدارس و در كلاسهاي درس نمود پيدا كند.‌ لذا در ايجاد تحول اداري در اين وزارتخانه، بايد اين باور ايجاد شود كه، اداره و كارستادي مكمل و ادامه كار آموزشي است، نه انجام امور صرفاً دستوري و بخشنامه‌اي. يعني در تدوين برنامه‌ها و تعيين اهداف توسط اين بخش، بايد معلمان و ديگر افراد ذينفع نيز، بكار گرفته شوند تا آنها در اين زمينه احساس بيگانگي نكنند، چرا كه هر تصميمي، بايد توسط آنها اجرا شود و به همين خاطر، بايد با واقعيت‌هاي كلاسهاي درس منطبق بوده و به اصطلاح در خط مقدم تعليم و تربيت يعني سر كلاسها و ارتباط معلم و دانش‌آموز جواب بدهد، در غير اين صورت در حد يك تصميم باقي مي‌ماند و منتج به نتيجه نخواهد شد. لذا، نهادينه شدن اين فكر ضروري است كه، بخش اداري بايد در خدمت معلم باشد، همانطوري كه معلم در خدمت دانش‌آموز است. متاسفانه در برخي موارد، نبود هماهنگي ميان اين دو بخش، كارها را با مشكل مواجه كرده است.‌

در آموزش و پرورش، هدف نخست، دانش‌آموز است و معلم و سيستم اداري با تمام امكانات بايد در خدمت او باشند. ولي متاسفانه (برخلاف آنچه شعار داده مي‌شود) در عمل برعكس است، چون ادارات ما آبادتر از مدارس است. وجود اين چنين فضايي، كار تعليم و تربيت را با موانع زيادي روبرو مي‌كند. بنابراين در تغييرات بنيادي آموزش و پرورش، بايد مدرسه محوري، مورد توجه جدي قرار بگيرد.‌

بخش آموزشي نظام تعليم و تربيت:به آن بخش از بدنه آموزش و پرورش گفته مي‌شود كه، هدف اصلي تعليم و تربيت را در برمي‌گيرد، اين بخش تحت دو عنوان كلي و با نظارت مديريت واحدهاي آموزشي، در مدارس فعاليت مي‌كنند. يكي تدريس علوم تخصصي و ديگري انجام امور تربيتي است،‌ گرچه هدف هر دو، تعليم و تربيت است،‌ ولي در برخي موارد عملاً مشاهده مي‌شود كه با هدف انجام بهتر يكي از آنها، به ديگري بي‌توجهي مي‌شود. و اين بي‌توجهي براي امور تربيتي نمود بيشتري دارد. و شايد يكي از دلايلي كه بعد از چندين سال از تاسيس آن، هنوز نتوانسته است جايگاه واقعي خود را پيدا كند، به همين خاطر باشد، و حتي در برهه‌اي از زمان، اين بخش از آموزش، از تشكيلات آموزشي كشور، حذف شده بود.‌ وضعيت در زمينه تدريس علوم تخصصي هم خيلي بهتر از آن نيست. چون متعلمان ما يك سري مطالبي را حفظ مي‌كنند كه بعد از خروج از مدرسه و اتمام امتحانات، آنها را فراموش مي‌كنند، و يا حداكثر اگر اين مطالب را به خاطر بسپارند كاربرد عملي ندارد و در بيرون نيز مصداقي براي آن پيدا نمي‌كنند. در نتيجه، وضع خروجي‌هاي آموزش و پرورش، رضايت‌بخش نيست، چون، فارغ‌التحصيلان آن، نه تربيت را به معناي واقعي آن مي‌آموزند و نه علوم تخصصي را آنطور كه بايد فرا مي‌گيرند. البته مشكلات مربوط به امور تربيتي، در مدارس ما،‌ نسبتاً نمود بيشتري دارد. در اين خصوص به نظر مي‌رسد كه بايد براي اهداف و راهكارهاي تربيتي واحدهاي آموزشي، تعريف دقيق‌تري بعمل آيد و مربيان نيز، آموزش لازم را بصورت مستمر و به روز شده ببينند. حقيقت اين است كه، وضعيت كنوني ايران و شرايط حاكم بر جهان، باعث شده است تا دامنه مسائل تربيتي بسيار گسترده و پيچيده باشد. و از طرفي، مربيان نيز توان لازم را هم به لحاظ ابزاري و هم به لحاظ نظري ندارند. لذا ما نبايد توقع خارج از توان داشته باشيم.‌ بنابراين براي ايجاد پويايي هرچه بيشتر تعليم و تربيت، در تحول بنيادي موردنظر، بايد بدانيم كه به معلمان چه چيز داده‌ايم و چه چيزي از آنها توقع داريم. در وضعيتي كه اهداف گنگ و نامشخص است و معلم هم توانمند نيست و يا او را توانمند نكرده‌اند و معيارهاي سنجش از كار معلم نيز، نارساست، چگونه مي‌توان انتظار تحول بنيادين داشت.

غير از نقش تعيين‌كننده معلمان و مربيان در كيفيت بخشي به آموزش و تعليم و تربيت، يكي ديگر از مهمترين عوامل اثرگذار در آموزش و پرورش، مديريت واحدهاي آموزشي است، مديران مدارس در اين زمينه اثرگذاري زيادي دارند، به همين خاطر، در تحول بنيادي تعليم و تربيت، بايد مدرسه محوري مورد توجه قرار گيرد و در انتخاب اين مديران نيز دقت شود. در اين خصوص، لازم است تا با ايجاد انگيزه قوي، توانمندترين افراد وارد عرصه مديريت مدارس شوند، در وضعيت فعلي، استقبال افراد توانمند براي قبول اين مسئوليت، پايين است. بعضاً مشاهده مي‌شود كه افرادي براي تبديل شدن از دوره ابتدايي به دوره راهنمايي يا دبيرستان، ملزم مي‌شوند اول پست مديريت يا معاونت يكي از اين دوره‌ها را قبول كنند تا زمينه براي جذب آنها در اين دوره‌ها فراهم شود. به همين خاطر ممكن است، توانايي لازم را براي اين منظور نداشته باشند. لذا در تحول بنيادي ضروري است تا با ايجاد انگيزه، مديران مدارس از ميان باسابقه‌ترين و خوش‌نام‌ترين افراد و توسط خود همكاران در همان واحد آموزشي، انتخاب شوند. اين افراد بايد از دارندگان بالاترين مدرك تحصيلي نيز باشند و از همه مهمتر در همان دوره تحصيلي چندين سال كلاس‌داري كرده باشند و به زيروبم‌ها و شيوه‌هاي كلاس داري نيز آشنايي كافي داشته باشند، به عبارتي ديگر، رانده شده كلاس و فراري از آن نباشد. زيرا مدير مدرسه قبل از هر چيز بايد خودش را در درجه اول يك معلم بداند و از رفتن به كلاس واهمه نداشته باشد. به مديران مدارس اختيارات لازمه داده شود، بعضاً مشاهده مي‌شد كه مديران، اظهار مي‌دارند براي انجام فلان كار مفيد آموزشي، وجود بخشنامه دست ما را بسته است. در اين ارتباط بجا خواهد بود كه، اهداف كلي تعليم و تربيت در واحدهاي آموزشي، تعيين شده و انجام بسياري از كارهاي جزيي، به مدارس تفويض شود، نه اينكه در هر شرايطي اداره حق وتو داشته باشد و دائماً نيز امر و نهي بكند. بنابراين ايجاد انگيزه و در نظر گرفتن اختيارات، براي مديران مدارس مي‌تواند از اهداف اساسي تحول نظام تعليم و تربيت در واحدهاي آموزشي باشد، كه به نظر مي‌رسد در مدرسه محوري نمود پيدا كند. در حالت مدرسه محوري، بايد دست دبيران متخصص و توانمند نيز در امر تعليم و تربيت باز باشد، تا آنها در چارچوب اهداف مشخص شده آموزشي، راهكارهاي موردنظر خودشان را متناسب با فرد فرد دانش‌آموزان و نيز متناسب با هر كلاس و مدرسه بكار بگيرند، چرا كه نمي‌شود يك نسخه را براي همه دانش‌آموزان و در همه كلاس‌هاي مناطق مختلف، به صورت يكسان به كار گرفت.

با بررسی و مطالعات انجام شده میتوان این نتیجه را گرفت که آموزش و پرورش کنونی برای اینکه از دانش و تکنولوژی که به سرعت در حال رشد است عقب نماند نیازمند تحول می باشد و این تحول با تکیه بر نوآوری و مشارکت و استفاده از نیروهای فکری و کارآمد و زبده امکان پذیر است و آموزش و پرورش کشور ما نیز در این خصوص گام هایی را برداشته است و برای موفقیت در این زمینه مساعدت و تلاش همه را می طلبد(رون، 1385).امروزه تقريباً تمام كساني كه به هر نحو طرفدار توسعه و اصلاحات هستند در همه جاي دنيا از آموزش و پرورش شروع مي كنند؛ چه، توجه به اصل تعليم و تربيت و تلاش در راه آن مي تواند امر توسعه را پيش ببرد و با مسير جهان هماهنگ كند.فناوري هاي جديد، بويژه فناوري هاي مربوط به عرصه اطلاعات و ارتباطات زمينه تحولات سريع و غيرقابل برگشتي را در جهان فراهم آورده است.

اين تجمع و تعامل موجد ظهور و تجديد حيات زبان ها و فرهنگ هايي شده كه به گونه اي متنوع نظام پوياي جهاني را پي ريزي كرده است. چالش هاي برآمده از اين تحولات از جمله دمكراسي، مشاركت مردمي، تمركز زدايي و كثرت گرايي، زمينة نگاهي نو را به آموزش و پرورش فراهم ساخته است. آموزش و پرورشي كه قرار است انسان را براي آينده آماده كند. بنا بر همين وظيفه، بايد توانايي رو به رو شدن با چالش هايي را كه تحولات كنوني رو در روي نسل حاضر قرار مي دهد، داشته باشد. طبيعت آموزش وپرورش آن را به مثابه يك فرايند كيفي برحسب آن چه بايد باشد شرح مي دهد، نه آن چه هست. از اين رو، ماهيت آن زاينده، پويا، تغيير پذير و منعطف است و ناگزير رو به رشد و تعالي و تغيير. افزون بر آن آموزش و پرورش به منزله پرورش دهندة نيروي انساني مورد نياز در فرايند تعامل فناورانة عصرحاضر، نقش بي بديل خود را در جهان همچنان حفظ كرده است(پورمند، 1386). حفظ و حراست نظام تعليم و تربيت از اين نقش اساسي با دگرگوني هايي همراه بوده است. دگرگوني هايي كه بنا به تقاضاي زمان و نيازهاي برآمده از عصر حاضر ايجاد شده است. تجربه كشورهايي چون آمريكا (1957)، ژاپن (1948) وكره جنوبي در سالهاي اخير به خوبي نشان مي دهد كه با تغيير و بازنگري در ساختار آموزش و پرورش در ادوار تاريخي در حفظ و بقاي رشد و توسعه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي ملت ها تأثير حياتي داشته استتحول در سيستم آموزش و پرورش ازجمله موضوعاتي است كه بيشتر نظامها و جوامع همواره آن را مد نظر قرار مي‌دهند و ازآنجا كه زيرساخت هر نوع توسعه‌اي در كشورها را مي‌توان در نظام آموزشي آن جستجوكرد، پس ايجاد تحول در بخش آموزش از ضرورتهاي مهم و اساسي به شمار مي‌رود و بر اساسآن نظامهاي آموزشي در هر دوره‌اي به دنبال ايجاد تحول رو به ‌رشد هستند.‌بارهنمودهاي اخير مقام معظم رهبري مبني برتحول در آموزش و پرورش كشورمان به عنواننيازي اساسي و ضرورتي اجتناب‌ناپذير اين امر در راس امور وزارت آموزش و پرورشقرار داده شد.

نتيجه گيری:

تحول اساسی و پايدار در هر جامعه در گرو متحول شدن نظام تعليم و تربيت آن جامعه است و محور اصلی تحول و توسعه نظام تعليم و تربيت بهبود کيفيت کار معلم، شناخت و ويژگی های آنها می باشد. معلمان به عنوان پايه گذاران انديشه های علمی ، مبلغان ارزش ها و مسئوليت های اجتماعی به کودکان ما می باشند و حرف اول را در تربيت منابع انسانی می زنند و هيچ حرفه ای همچون شغل معلمی تاثير موثری در جوامع ندارد. طرفداران و مبلغان تحول و توسعه در جوامع بايد بيش از هر کس حاميان واقعی معلمان باشند و سياست گزاران آموزش و پرورش با در نظر گرفتن حقوق و مزايای شغلی ويژه برای معلمان مدارس و يا دارا بودن مدرک تحصيلی و تخصص و تعهد مورد نظر، دغدغه های زندگی را برای آنان کاهش دهند زيرا معلم يک هديه الهی است و بسياری از بزرگان فرهنگ ما و ديگر فرهنگ ها افتخارشان اين بوده که سال های پر برکت عمر خود را در مدارس طی کرده اند نظير پياژه، اريکسون، مرحوم باغچه بان، استاد نيرزاده، شهيد رجايی، باهنر و از طرفی معلمان بايد بدانند در چه شرايط متحول جهانی زندگی می کنند فکر و عمل و توان خود را محدود به مرزهای جغرافيايی خود نکنند از قدرت ابتکار، خلاقيت و مهارت برخوردار باشند، فعاليت های خود را محدود به چند کتاب يا جزوه که در مراکز تربيت معلم يا در طول کار خود با آن آشنا شده اند نکنند زيرا که دنيای پيچيده و متحول امروز مستلزم يادگيری مداوم و فرزند زمان خود بودن و فعاليت، حساسيت و خلاقيت است و به گفته آلبرت انشتين افراد انسانی را نبايد همچون ابزارهايی بی جان در نظر گرفت و جوانان را به مثابه ی شخصيت های متعادل و موزون بايد به جامعه تحويل داد.