ما در مبحث مهارتهای ارتباطی از تحلیل مواضع آشکار غافل شدهایم و بیش از اندازه و لزوم بر روی ارزیابی منافع پنهان متمرکز هستیم.
از اهمیت تسلط کلامی غافل شدهایم و به جای آن تمام انرژی خود را برای یادگیری و درک و به کارگیری بازیهای کلامی صرف میکنیم.
از مهارت گفتگو به عنوان یک نیاز ضروری غافل شدهایم و بر روی مهارت متقاعدسازی متمرکز هستیم.
مواضع و خواستههایی را که مستقیماً و صریحاً در قالب کلمات بیان میشوند نمیشنویم و بر روی زبان بدن و نشانههای جانبی متمرکز میشویم.
همه و همه باعث شده است تا ما به «رواندرمانگر»هایی تبدیل شویم که همچون «فالگیرها» بدون توجه به اینکه طرف مقابل چه میگوید، میکوشیم خواستهها و رویاها و عقدهها و گرفتاریهایش را کشف کنیم و حاصل این کشف را هم، به هزار ترفند و نیرنگ به خود او بفروشیم!
زبان زندگی، دعوت کورکورانه به اخلاق و صداقت و صفا و صمیمیت نیست. بلکه دعوت به گفتگو و ارتباط آگاهانه است. ارتباطی که اثربخش بوده، روابط عمیق و بلندمدت را ایجاد نموده و با کمترین انرژی و تنش، حداکثر خروجی را ایجاد کند.