ریسکهای مدیریتی ناشی از دو دسته عوامل درونی (Internal Factors) و بيروني(External Factors) ميباشند. عوامل دروني تحت کنترل مدیر و عوامل بیرونی خارج از کنترل مدیریتاند. بر اساس یک تعریف ساده، ریسک به معنای احتمال رخداد نامطلوب در آینده است.
هر چه توانایی پیشبینی در مورد آینده بیشتر باشد، ریسک پایینتر خواهد بود و برعکس.
با این تعریف، مدیریت ریسک را میتوان به این صورت بیان کرد:
• شناسایی مکانها و مسایل خطرساز
• درک وسعت و حجم آسیبها در صورت بروز خطا
• تدبیر و تدوین طرحهای لازم برای مقابله با تهدیدات
• بازیگردانی در سازمان برای رویارویی با بحران ناشی از خطر.
ریسکهای درونی
عواملی چون بهرهوری نامطلوب و کمتخصصی منابع انسانی ما، مشکلات توسعه بازار، ناشناخته بودنبرند، هزینه تولید بالا و مواردی از این قبیل که مدیر میتواند نسبت به آنها فکری کند، جزو ریسکهای درونی به حساب میآیند که البته اگر باور کنیم رفع شدنیاند، میتوان با روشهای درست آنها را از میان برداشت. مثلاً در حوزه منابع انسانی، اولین و شاید مهمترین گام، شایسته سالاری است.
در کنار این باید از الگویی مبتنی بر رعایت سلسله مراتب، القای حس وفاداری، استفاده از سیستم حقوق بر مبنای تولید، پرداخت کارانه بر اساس بهرهوری و ارتقای بهرهوری در نیروی کار و مثلاً بکار گیریسیستم پاداشهای منعطف (Flexible Rewards) – که بنا بر رشد بهرهوری، فرد اقلام تشویقی خود را از درون "سبد پاداش" انتخاب میکند – استفاده کرد تا بتوان شاهد افزایش کارایی نیروی کار بود.
این مکانیزمها در درجه اول، انگیزه را در نیروی کار خلق کرده، سپس زمینه یک رقابت سالم درون سازمانی را مهیا میکنند و در نهایت فقدان پویایی و بیانگیزگی نیروی کار را رفع میکنند. برای تخصصهای نیروی کار هم – اگر چه نسبت به عملکرد صرفاً تئوریک دانشگاههای کشور انتقاد داریم – اما آموزش حین خدمت به همراه آزمونهای ادواری جهت ارزیابی عملکرد میتواند مثمر ثمر باشد. ضمناً در کنار این موارد باید نیم نگاهی هم به مسایلی چون ساختار سازمان، فرآيندهاي کار واستراتژي توسعه بنگاه داشت تا کارایی مدیریت علمی هم داشته باشیم.
برای توسعه بازار و ناشناخته بودن برند، باید سمت تقاضا را به مناطق گوناگون – بر اساس سطح درآمد و خواسته مشتریان – طبقه بندی کرد و به ارزیابی هر منطقه تفکیک شده بپردازیم. نتایج این بررسی کمک میکنند تا محصول خود را در محدودهای عرضه کنیم که میدانیم توان درآمدزایی بیشتری داریم. این باعث میشود ریشه بسیاری از هزینهها را – از جمله حمل و نقل و بازاریابی بیمورد - از بودجه سازمان قطع کنیم و طبعاً حاشیه سود بیشتری داشته باشیم.
همان طور که اشاره شد، بخش دیگری از مشکلات مدیریتی ناشی از عوامل خارج از کنترل مدیران است. شرایط بیرونی، خود به دو دسته خرد و کلان تقسیم میشوند. با توجه به این که در حوزهاقتصاد کلان زیاد سخن گفته و آثار نامطلوب آنها را بسیار مورد بررسی قرار دادهایم، در اینجا روی مشکلات اقتصاد خرد متمرکز میشویم.
مباحثی مثل حفرههای بازار، نحوه عملکرد رقبا، الگوی تقاضا و سلیقه مصرف کننده در حوزه عوامل بیرونی خُرد قرار میگیرند که الگوهای خوبی برای تقابل با مشکلات ناشی از آنها وجود دارند. مثلاًبرای ارتباط موفق با بازار – که واکنش مصرف کننده را هم دربرمیگیرد – میتوان از تیم تحقیقات بازار و سیستم ارتباط با مشتری (CRM) استفاده کرد که به راحتی سیگنالهای طرف تقاضا را همچون سلیقه مشتری و قیمتهایی که مصرف کننده حاضر به پرداخت در آن سطح میباشد معرفی میکند.
امروز شرکتهای زیادی در کشورمان وجود دارند که علیرغم تولید کالا و خدمات مطلوب، مشتری مناسب و درخوری برای محصولشان ندارند. تیم تحقیقات بازار، با اطلاع رسانی کمک شایانی به نحوه تولید، توزیع و حتی زمان عرضه محصول به بازار میکند. بد نیست بدانید بر اساس تحقیقی که در سال 2009 در ایالات متحد صورت گرفته، مشخص شده درآمد شرکتهای آمریکایی که طی سالهاي 2006 تا 2008 از این سیستمها استفاده کردهاند، بیش از 2 میلیارد دلار افزایش یافته است.
بیتعهد به سود
یک مشکل دیگر بنگاههای ما، عدم تعهد مدیران - به خصوص در بنگاهها و شرکتهای وابسته به دولت– به حداکثرسازی سود بنگاه است. دلایل زیادی برای توجیه این نقیصه وجود دارند. عدم شایسته سالاری، وابستگی درآمدها به بودجه دولت و بیبرنامگی مدیر و سازمان برای درآمدسازی در بنگاه ریشه در این مشکل دارند.
اما اگر تنها یک قانون ساده جهت حداکثرسازی سود بنگاه تنظیم و به مدیران ارایه شود تا آنها ملزم به طی اين مسیر شوند، دیگر مدیری نمیتواند بر اساس خواستهها و ذهنیتهای فردی به گزینش بازار روی آورد. به واقع، در ایران کم نیستند شرکتهایی که با تغییر مدیریت، نه تنها عملکرد، بلکه تمرکز بازار خود را هم - که زمان زیادی برای آن صرف شده - تغییر میدهند.
در پایان بحثمان این مطلب را هم بیان میکنیم که اگر چه مدیریت به لحاظ مفهومی دارای ابعاد پیچیده و گستردهای است، اما اگر مدیران – چه در بخش خصوصی و چه دولتی – در هر ردیف شغلی و مدیریتی که قرار دارند، خود را متعهد به کسب حداکثر سود برای بنگاه - که هدف تأسيس آن است - کنند، پیچیدگی مدیریت کارآمد از بین میرود و حتی بسیاری از مشکلات ما از جمله مشکلات درونی بنگاهها مثل بهرهوری و اثر بخشی نیروی کار و سرمایه هم حل میشوند.
منبع: yousoganbarpuor.blogfa.com