کد خبر: ۱۸۳۰
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۸
قواعد بازی در قرن بیست ویکم

ثروت آفرینی در هزاره سوم از منظر لستر تارو

انقلابی در جریان است. در طول تاریخ، این اولین بار است که بشر می تواند مواد جدید بسازد و نانوتکنولوژی بیافریند. پایه های قدیم کامیابی فروریخته است. در تمام طول تاریخ بشر، منشا کامیابی، دستیابی به منابع طبیعی مانند زمین، طلا و نفت بوده است. ناگهان ورق برگشته و دانش به جای آن نشسته است.


ثروت آفرینی در هزاره سوم از منظر لستر تارو

این عصر، عصر صنایع انسان ساخته بر پایه دانایی و توانایی های مغزی است. بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا، مالک چیزهای ملموس نیست. نه زمین دارد، نه طلا، نه نفت، نه کارخانه و نه فعالیت صنعتی دیگر. این نخستین بار در تاریخ بشر است که ثروتمندترین مرد دنیا فقط دانش دارد و بس. دانش پایه جدید ثروت است. چنین امری تاکنون سابقه نداشته است. در گذشته وقتی که سرمایه داران از ثروتشان سخن می گفتند، منظورشان مالکیت بر کارخانه و تجهیزات و منابع طبیعی بود. در آینده وقتی که سرمایه داری از ثروت خود سخن بگوید سخن او بر سر میزان دستیابی او بر دانش خواهد بود. حتی زبان تولید ثروت عوض خواهد شد.


جابه جایی پایه های قدرت از قدرت های نظامی و اقتصادی به قدرت دانایی، نظم جهانی را با تحولات اقتصادی و سیاسی جوامع در جریان سازماندهی جدید مواجه ساخته و ازاین رو قوانین تغییرات اساسی کرده است. بنیان های اجتماعی بازی در این عرصه ها دستخوش تغییر شده است و مسلماً جوامعی که زودتر پی به قوانین بازی ببرند، برندگان این صحنه تحولات خواهند بود. لازمه بهره برداری از فرصت ها، آمادگی رویارویی با تغییرات است.

لستر تارو، اقتصاددان ممتاز جهان، زوایای مختلف این تحولات عظیم را می شکافد. تارو شرح می دهد که مبنای ثروت آفرینی در اقتصاد امروز، دانش و تخصص است و کارآفرینان از دانش و اطلاعات ثروت می آفرینند و هشدار می دهد که کشوری ثروتمند می شود که راه بر شکوفایی کاشفان و نواندیشان خود بگشاید.

جهان بیش از هر عصری دیگر میدان مسابقه اقتصادی شده و اقتصاد بیش از هر زمانی دیگر به علم و دانش و فکر و اندیشه متکی شده است. برندگان مسابقه ملت هایی هستند که مقتضیات و منابع با ارزش زمان را بشناسند و خود را به ابزارها و برگ های برنده مجهز کنند. اقتصادی بسته و موفق در درون مرزهای ملی وجود ندارد زیرا افزایش و گسترش انواع ارتباط های سریع ابعاد بین المللی اقتصاد و فناوری را تقویت کرده و نیاز به همکاری ملت ها را افزایش داده است. 

منابع باارزش و مولد ثروت این عصر، به نظر تارو، انسان ها هستند به شرطی که دانشمند، متخصص، کارورز، مخترع و مبتکر باشند. توانایی اقتصادی و وفور نعمت از بستر مغزهای پیراسته از جهل و آراسته به دانش سربرمی آورد نه از بستر منابع طبیعی، حتی اگر نفت یا طلا باشد.

سومین انقلاب صنعتی دارد عناصر سازنده هرم ثروت را به ترتیبی جدید از نو می چیند. کسی به درستی نمی داند که قاعده بازی چیست. برندگان کسانی خواهند بود که ماهیت هرم ثروت را در اقتصادی متکی به دانش زودتر دریابند.


قواعد بازی در قرن بیست ویکم


    قاعده اول: کسی از راه پس انداز پول خود به ثروتی هنگفت نرسیده است. ثروتمندان درپی یافتن فرصت هایی هستند که در شرایط عدم تعادل های بزرگ سرمایه گذاری کنند. راکفلر و بیل گیتس هر دو همین کار را کرده اند. در هر دو مورد پس انداز دوران عمرشان بخشی کوچک از کل ثروت آنها را تشکیل می دهد. کسی که پول خود را با دقت پس انداز و در شرایط تعادل طبیعی سرمایه گذاری کند می تواند در سن بازنشستگی خود راحت باشد، اما هیچ گاه ثروتمند نخواهد شد.


   
 قاعده دوم: شرکت ها و بنگاه های موفق باید وضع موجود خود را برهم بزنند تا نجات یابند. نظم کهنه را باید زمانی که هنوز سرپاست دور بریزند تا بتوانند نظم نو را به جای آن بسازند. اگر خود را در آب فرو نبرند، دیگران سرشان را زیر آب خواهند کرد.


  
  قاعده سوم: شرکت هایی که می خواهند رشدی سریع و سودی کلان داشته باشند باید از عدم تعادل های ناشی از تحول فناوری بهره برداری کنند، از تعادل های ناشی از توسعه بهره گیری کنند، یا اینکه عدم تعادل های جامعه شناختی ایجاد کنند. فعالیت های دیگر هرچه باشند و رشد کنند، بازدهی اندک دارند.


   
 قاعده چهارم: درک و تشخیص و پذیرفتن محدودیت های برخاسته از ضعف های ذاتی خود، آغاز خردورزی سازمان ها است. راز کامیابی در بکارگیری منابع خویش در جاهایی است که این ضعف ها خود را نشان ندهند.


    
قاعده پنجم: هیچ عاملی جای مردان و زنان باکفایت و کارورز مدیر را نمی گیرد. برندگان این طایفه صاحب ثروت و قدرت می شوند، اما اگر اینها نباشند کشور فقیر و ناتوان می گردد. کهنه نمی رود، نو نمی آید.


    
قاعده ششم: جامعه ای که نظم را از هر چیز دیگر برتر بداند، خلاق نخواهد بود. اما اگر درجه مناسبی از نظم نباشد، خلاقیت دود می شود و به هوا می رود.


    
قاعده هفتم: از نظر علم اقتصاد، بازده اقتصادی سرمایه گذاری هرچه بیشتر در تحقیقات اجتماعی پایه و اساسی، چنان روشن است که جای چون و چرا ندارد. 
    قاعده هشتم: سرمایه داری متکی به دانش و اطلاعات بدون وجود نظامی جدید که تکلیف مالکیت حقوق ناشی از دارایی علمی و فکری و تخصصی را روشن کند از کار خواهد افتاد. سرمایه داری به حقوق مالکیت روشن، بی چون و چرا و قابل اجرا نیاز دارد.


    قاعده نهم: بزرگترین مجهول برای کسی که در اقتصاد متکی به دانش زندگی می کند این است که چگونه یک کارراهه داشته باشد. در حالی که کارراهه ای وجود ندارد.


   
 قاعده دهم: فقط کسانی ابزار می سازند که دل در گرو آینده داشته باشند. کسانی که در ساختن ابزار کوتاهی می کنند، به رغم هر ادعایی، علاقه ای به آینده ندارند.


    
قاعده یازدهم: پیشرفت اقتصادی و ارتقای سطح محیط زیست مترادفند، نه متضاد.


منبع: http://sarvatmand.blogfa.com