به نقل از سایت متمم (استاد محمدرضا شعبانعلی)؛
پیش نوشت نامربوط: مدتی پیش با یکی از دوستان غیرایرانی، در یکی از خیابانهای تهران قدم میزدیم. مغازهای را دید که پشت آن کاغذهای زیادی چسبانده شده بود. او که گاه و بیگاه به ایران سر میزند گفت: اینجا را میشناسم! اینجا را میشناسم! فارسی بلد نیستم. اما اینجا را میشناسم!
پرسیدم کجا؟
گفت: این مغازه را میشناسم. بنگاه معاملات املاک است. در سفر قبلی خودم یاد گرفتم. پیشنهادهای جذابشان را روی شیشه میچسبانند.
لبخندی زدم و گفتم: آره. قبلاً این کار را میکردند. اما الان کمتر شده. خیلی کمتر. اطلاعاتشان را در کامپیوتر و یک شبکه مرکزی ذخیره میکنند. با جستجو در دیتابیس، پیشنهادهای مناسب را بر اساس نیاز و اولویت تو، پیدا میکنند.
گفت: اما این بنگاه املاک است. میدانم. من در سفر قبلم یاد گرفتم.
مجبور شدم برایش توضیح بدهم که مغازهای که میبیند، فروشگاه سیمکارت موبایل است و آنچه بر شیشه چسبیده، شمارههای موبایلِ فروشی است و آنها که گ رُندتر هستند، گرانترند و رُند دو پله با رُند سه پله چه تفاوتهایی دارد و یک طبقه بندی پیچیده از انواع شماره تلفنهای رُند برایش توضیح دادم.
به او گفتم که شمارههای Patternless (بدون الگوی مشخص) ارزان هستند و هر چه Patternها و الگوهای بیشتری در داخل شماره مشاهده شود، قیمت آن هم افزایش مییابد.
با هیجان و علاقه گوش میداد. در آخر گفت:
چقدر جالب! من فکر میکردم مردم در ایران هم مثل بقیه کشورها، از دفتر تلفن موبایل استفاده میکنند.
گفتم: بله! معلومه که استفاده میکنیم. همه استفاده میکنیم.
گفت: پس شماره تلفن رُند چه مزیتی دارد؟ من فکر میکردم لابد مردم استفاده کامل از موبایل را نمیدانند و هنوز مجبورند شمارهها را حفظ کنند. به همین دلیل شمارههای رُند، مزیت دارند.
گفتگوی شوم ما ادامه پیدا کرد. حالا باید توضیح میدادم که این رُند بودن الان نوعی پرستیژ هم محسوب میشود.
بحث به جایی رسید که در آخر گفتم: اجازه بده یک اعتراف کنم. مغازهای که دیدی بنگاه معاملات ملکی بود. خواستم با تو شوخی کنم!
پیش نوشت صفر: مطمئن هستم که تا کنون به این سوال کوچک و ساده اما مهم، فکر کردهاید: اگر الان گوشی موبایل خودتان را کنار بگذارید و کاغذی بر روی میز بگذارید، چند شماره تلفن را میتوانید روی کاغذ بنویسید؟ تقلب نکنید. به خاطر داشتن شماره تلفن خانهی پدری، هنر نیست. این شماره را زمانی به خاطر سپردهاید که هنوز دفترهای تلفن موبایل و امکانات قدرتمند سرویسهای آنلاین و آفلاین برای مدیریت اطلاعات تماس شما به وجود نیامده بودند.
به کسانی فکر کنید که در همین دو یا سه سال اخیر با آنها آشنا شدهاید و ارتباط نزدیک و منظم با آنها دارید. چند شماره تماس از آنها را میتوانید روی کاغذ بنویسید؟
اصل موضوع: با مروری کوتاه به روند تغییرات تکنولوژی، به نظر میرسد مراحل کلاسیک مواجهه با تغییرات اجتماعی، همچنان وجود دارند و تکرار میشوند. از گروه کوچک نوخواهان که بگذریم، اکثر ما با به وجود آمدن محصولات و تکنولوژیهای جدید، قبل از هر چیز، تهدیدهای آنها را میبینیم. بعد از مدتی، کاربردها و نکات مثبت آنها را هم میبینیم و در نهایت، زمانی که حضور آنها در زندگیمان جدی و انکارناپذیر شد، آنها را به عنوان بخشی از "تاریخ” مورد توجه قرار میدهیم و نقش آنها را در زندگی امروزی خود تحلیل میکنیم.
تکنولوژی دیجیتال هم از این مسیر، مستثنی نبوده است. دفترچه تلفن موبایل و اساساً ابزارهای ذخیره سازی دیجیتال، در نخستین مرحله حضور خود در جهان، با کسانی مواجه شدند که آنها را تهدیدی برای حافظهی انسان میدانستند.
من به افراد سطحی و کم سواد و کم مطالعه کاری ندارم. همان ها که برایشان هر تکنولوژی جدیدی "سرطانزا” است. تا زمانی که خلافش ثابت شود. همان ها که با رانندگی خود، باعث تحریک دائمی اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک خود و دیگران و ترشح کرونیک غدد فوق کلیوی میشوند و به شکلی از خطر "امواج موبایل” صحبت میکنند که احساس میکنی ساکن "جنات تجری من تحتها الانهار” هستند و تنها چیزی که تمیزی جوی شیر و عسلشان را آلوده میکند، ذرات سرب و دود سیگار و امواج موبایل و نور ماوراء بنفش آفتاب است!
اشاره من به افرادی است که واقعاً الگوهای فکری بزرگ هستند. کسانی که دنیای امروز را میفهمند و به دنیای فردا فکر میکنند. کسانی که حفظ وضع موجود برایشان یک ارزش نیست و تلاش برای حرکت به سمت دنیایی مطلوبتر، برایشان مقدس است.
کسانی مثل نیکلاس کار که کتاب زیبای او The Shallows اکنون تحت عنوان کم عمقها، به فارسی هم ترجمه شده و چند بار خواندن آن برای هر کس که میخواهد دنیای تکنولوژی و رسانه و تاثیرات آن را بر محیط اطراف ما بفهمد، از واجبات است (علیرضا مجیدی عزیز، در سایت خودش یک پزشک، مروری بر این کتاب داشته که خواندن آن خالی از لطف نیست. کلاً نوشتههای علیرضا مجیدی و فرانک مجیدی همیشه خوب هستند و من هرگز از وقتی که برای خواندنشان گذاشتهام پیشمان نشدهام).
حتی بزرگانی مثل نیکلاس کار هم، در مواجهه با اینترنت و ابزارهایی مانند گوگل، در کنار انواع نگرانیها، به مواردی مانند ضعیف شدن حافظه انسان و تواناییهای شناختی ذهن اشاره کردهاند. نیکلاس کار در سال ۲۰۰۸ در مقاله خود تحت عنوان آیا گوگل ما را احمق میکند؟ ضعیف شدن کارکرد حافظه در مغز را به عنوان یکی از دغدغههای خود مطرح کرد. بدیهی است که من در اینجا قصد دفاع از گوگل را ندارم و خودم هم نگرانی دیگری در مورد گوگل و سایر خدمات مشابه، تحت عنوان Google Blindness ابراز کردم. اما آنچه در اینجا به طور خاص مد نظر دارم، اثر تکنولوژی در شکل گیری حافظه بیرونی است.
فکر میکنم کمتر کسی را بتوان یافت که امروز از دفترچه تلفن موبایل خود یا از نرم افزارهای یادداشت برداری مانند وان نوت واورنوت و ووندرلیست و تودوییست استفاده نکند. به عبارتی امروز، از آن مرحله نخستین که فقط تهدیدهای این ابزارها را بررسی میکردیم، عبور کردهایم.
واقعیت این است که حتی مرحله دوم هم تقریباً برای بسیاری از ما به پایان رسیده. فواید مثبت و مزایای این سیستمها را دیدهایم و فرصتهایی که این ابزارها برایمان ایجاد کردهاند به مراتب بیشتر از تهدیدها بوده و عملاً باید پدیدهای به نام شکل گیری حافظه بیرونی را به عنوان بخشی از زندگی فردی و اجتماعی خود به رسمیت بشناسیم.
البته حافظه بیرونی، صرفاً با به وجود آمدن موبایل و تبلت و لپ تاپ و دسکتاپ، به وجود نیامده است. در نگاهی کلیتر میتوان هر نوع ثبت اطلاعات در بیرون مغز برای مراجعه بعدی را شکلی از حافظه بیرونی دانست.
ما از نخستین روزهایی که خاطرات و رویاها و داستان زندگی خود را بر دیوارهی غارها نقش کردیم، به سراغ حافظه بیرونی رفتیم. شکل گیری خط، نگارش، گسترش استفاده از کتاب و توسعه صنعت چاپ، همه و همه به بزرگتر شدن حافظه بیرونی منجر شدند.
همانطور که قبلاً هم در تحلیل شبکه های اجتماعی نوشتم، تاریخ به ندرت مسیرهای کاملاً جدید را طی میکند. بلکه عموماً روندهای قدیمی را در لباس رویدادهایی جدید، تکرار و بازسازی میکند. اگر امروز نگران هستیم که شکلگیری حافظه بیرونی موجب تضعیف مکانیزمهای حافظه در مغز میشود، میتوان تصور کرد که این نگرانی میتوانسته در زمان چاپ کتاب هم وجود داشته باشد. شاید هم به شکلی مشابه، در زمان اختراع اهرم، کسانی بودهاند که نگرانی خود را از ضعیفتر شدن تدریجی ماهیچههای انسان ابراز کردهاند.
شاید بتوان گفت که قدرت بدنی و توانمندی ماهیچههای انسان امروزی به اندازهی انسان قدیم نیست. شاید بتوان گفت که شکم ما از شکم نیاکانمان بزرگتر است:
اما یک سوال: آیا "انسان + ابزار” یا به قول مطلب قدیمی خودم "سن تور” امروزی، ماهیچههای قدرتمندتری از گذشته ندارد؟ آیا نمیتواند کوهها را جابجا کند و برای خود خانه بسازد؟ آیا نمیتواند یک یا چند نفر از دوستانش را با دستانش به کره ماه پرتاب کند؟ غذای آنها را هم چند وقت به چند وقت برایشان بسته بندی کند و با دقت به سمت آسمان پرتاب کند تا هزاران کیلومتر بالاتر به دست آنها برسد؟ ما تعهد ندادهایم که ماهیچههای مان از دو سر به استخوانها و مفاصلمان بچسبند و در زیر یک پوست نازک پنهان شوند.
من در نوشته قبل در مورد سن تور، برای حفظ زیبایی روایت، به یک نماد افسانهای اشاره کردم. اما اگر صادقانه بگویم، تصویری که خودم از انسان ابزار امروزی دارم به چنین تصویری نزدیکتر است:
از همان تصاویری که در فیلمها و کارتونهای علمی-تخیلی میدیدیم. یک روبوت بسیار بزرگ که در داخل سر او، یک انسان قرار گرفته بود و با انبوهی از دکمهها و اهرمها به جنگ دیگران میرفت.
طنز آمیزترین قسمت ماجرا این است که هنوز هم کسانی را میبینم که چنین تصویری را نماد فیلمهای علمی-تخیلی میدانند و دقت نمیکنند که ما خود امروز، به چنین غولهایی تبدیل شدهایم. پدیده Externalization یا برونی شدن، چیزی از این جنس است.
در گذشته، توسعه در درون پوست بدن ما روی میداد. ما از درون قویتر میشدیم. ماهیچهها رشد میکردند. مغزمان پرورش پیدا میکرد و بدنمان، مواجهه با تهدیدهای بیرونی را میآموخت.
اما امروز توسعه بیرونی بر توسعه درونی غالب شده است. بخشی از ماهیچههای ما در بیرون بدنمان است. بخشی از مغزمان در بیرون جمجمهمان قرار دارد (اگر با خودمان صادق باشیم باید بگوییم: بخش بزرگتر مغزمان در بیرون جمجمه است) و این اتفاق، هر روز بیشتر و عمیقتر و گستردهتر از قبل میشود.
نخستین انسانی که برای نخستین بار، نخستین چوب را بر روی نخستین سنگ قرار داد و اهرم را اختراع کرد، اگر چه خود نمیدانست، اما فرایند برونی شدن را آغاز کرد. ما هنوز در ادامه مسیر او هستیم. شاید شکل ظاهری برونی شدن تغییر کند، اما فرایند برونی شدن، متوقف نخواهد شد. انسان بر آن است تا زمین و آسمانها را در تسخیر خود درآورد و برای این کار، چارهای نیست جز اینکه خود نیز، تن به ابزارهای خود بسپارد و خود را مسخر آنها گرداند. انسانی که در تصویر بالا، در قسمت سر روبوت پنهان شده است، قدرتی عظیم دارد. اما برای کسب این قدرت، دنیایش را به قفسی کوچک و فلزی محدود کرده است.
البته اگر تعداد این روبوتها کم باشد، او هنوز میتواند گاهی، ماشین بزرگ خود را در گوشهای متوقف کند و برای تنفس از آن پیاده شود و پا بر زمین بگذارد و خیسی آب و بوی علف را تجربه کند و نوازش نسیم را بر چهرهاش حس کند. اما وقتی که تک تک انسانها به چنین غولی مجهز شدند، پیاده شدن از این ابزار، به معنای له شدن در زیر دست و پای دیگران است و عملاً انسان، در درون اتاق زیبای قدرتمند خود، حبس خواهد شد.
آنجاست که میتوان گفت گونه جدیدی از جانوران بر روی زمین پدید آمده اند. همان گونهای که میتوان آنها را سنتور یا انسان ابزار نامید.
منبع: http://www.shabanali.com/